حتما در محاورات روزمره خود در زندگی شنیده ایم که برخی افراد استعدادشان شکوفا شده و به نوعی در مسیر موفقیت قرار گرفته اند. خودشکوفایی نیز به همچنین شرایطی اشاره دارد. در پاسخ به این سوال که خودشکوفایی چیست؟ باید گفت خودشکوفایی به معنای محقق شدن ماکزیمم توانایی ها و قابلیت های بالقوه یک فرد توسط خودش است. انسان ها برای زنده ماندن و زندگی کردن در سطح اول باید نیازهای اولیه خود را برآورده کنند. اما پدیده ای به نام خودشکوفایی به این موضوع اشاره می کند که در وجود انسان تمایلی وجود دارد که به چیزهایی بیشتر از نیازهای اولیه خود دست یابد. این یک موضوعی است که به صورت غریزی در انسان ها قرار دارد و برخی بیشتر و برخی کمتر از آن برخوردارند. پس با داشتن تمایل به خودشکوفایی هر انسانی سعی می کند از امکانات موجود خود به بهترین شکل استفاده کرده و با استفاده از آن ها بتواند نهایت میزان ممکن از استعداد های نهفته خود را به شکوفایی برساند.
به گفته آبراهام مزلو هر انسانی باید آن چیزی باشد که می تواند باشد. به عنوان مثال یک شاعر باید بسراید، یک فوتبالیست باید بازی کند، یک نقاش باید نقاشی کند، یک نوازنده باید بنوازد، یک معمار باید طراحی کند و … . بر اساس این ایده های مزلو خودشکوفایی را می توان رشد هر شخصی به سوی دستیابی به بالاترین نیازهای وجودی خود و رسیدن به رضایت کامل از زندگی و کشف معنای حقیقی زندگی دانست.
برای اینکه بفهمیم امروز در چه جایگاهی هستیم و می خواهیم در آینده به چه جایگاهی برسیم باید حتما ابتدا خود و توانایی ها و علایقمان را به خوبی بشناسیم. در حقیقت تا خودشناسی کاملی را بدست نیاوریم نمی توانیم به سمت خودشکوفایی حرکت کنیم. اگر فردی بهترین خودروی ممکن را در اختیار داشته باشد و قصد رسیدن به محل مورد علاقه و مقصد مورد نظرش را داشته باشد، تا زمانی که نداند در حال حاضر در کجا قرار دارد هرگز نمی تواند با وجود امکانات مناسب هم حتی به مقصد مورد نظر خود برسد. از این رو تا زمانی که خود و شرایط کنونی و داشته هایمان را به درستی نشناسیم نمی توانیم نهایت بالقوه خود را به بالفعل تبدیل نماییم. مقصود از خودشناسی در این بحث، شناخت دقیق نیازها، اهداف، علایق و خواسته های هر فرد توسط خودش است که موجب می شود خودش را بهتر از هر کس دیگری بشناسد و اهدف و خواسته های زندگی خود را به طور واضح تری پیش روی خود ببیند. حال می تواند وارد مرحله خودشکوفایی که فرآیندی زمان بر و قدم به قدم است بشود. طبق هرم مازلو، هر فردی می تواند قدم به قدم کشف کند که برای اینکه بهترین نسخه خود باشد کدام نیازهای وجودی خود را باید شناخته و سپس چطور آن نیازها را برطرف کند.
ابتدا باید هر فردی به صورت واقع بینانه، خود فعلی خود را با همه شرایطی که دارد قبول کند و با وضعیت فعلی خود کاملا راحت باشد. این بدین معنی نیست که قرار است این شرایط را تثبیت بخشد، بلکه باید سعی کند با شرایط فعلی کنار بیاید تا بتواند به بهبود آن ها کمک کند. به عنوان مثال در زمینه مسائل مالی تا زمانی که فرد به طور واقع بینانه شرایط زندگی و درآمد فعلی خود را درک نکند، هیچ وقت به تکاپوی رسیدن به شرایط ایده آل و درآمد بسیار مناسب نخواهد افتاد.
هر فردی باید خود را منحصر به فرد بداند و درک کند شرایط هیچ کس دیگری در دنیا دقیقا مانند او نیست و او هم نباید توقع داشته باشد کس دیگری باشد. ورژن دست دوم بودن از یک شخص دیگر قطعا نمی تواند گزینه مناسبی برای هیچ فردی باشد. بلکه همه دوست دارند نسخه اورجینال خود باشند. اگر شخص بخواهد کسی به جز هرآنکه هست باشد، خیلی زود دیگران متوجه خواهند شد. هر فردی با هر زبانی صحبت کند، بیشتر از آنچه که هست را نمیتواند بگوید و انرژی زیادی هم از وی گرفته خواهد شد.
خیلی مهم است که فرد به ویژه با خود صادق باشد و بداند فریب دادن خود نمی تواند انسان را به سوی هیچ موفقیتی برساند. انسان ها بیشتر در بخش خودشناسی دچار خودفریبی می شوند. گاهی انسان دیگران را فریب می دهد که این هم بسیار نامناسب است. اما خودفریبی واقعا برای فرد می تواند در زندگی ویرانگر باشد. اگر فردی در شناخت خود، خودفریبی را پیشه بگیرد هرگز وضع موجود خود و کمی ها و کاستی های خود را قبول نمی کند و به همین دلیل هرگز نمی تواند به تغییر دست زده و خود را در مسیر شکوفایی قرار دهد و تلاشی برای بهبود شرایط خود نخواهد نمود. با گوش دادن به درون خود و صادق بودن درباره احساسات و واکنش های خود، شما هر بار یک قدم به سمت انتخاب های درست نزدیک می شوید. هر تصمیم درست، شما را به سمت درک اینکه چه چیز برایتان بهتر است هدایت می کند.
پس از خودشناسی باید دل را به دریا زده و در مسیر خودشکوفایی قرار گرفت. اما مسیر خودشکوفایی یک مسیر هموار و بدون مشکلات و موانع قطعا نخواهد بود. از این نظر باید فرد، خود را برای مقابله با مشکلاتی که در این مسیر در سر راه وی قرار می گیرد آماده کند. از قبل باید برای خود این مساله را حل کند که وجود مشکلات و موانع را نباید ماند دیوار آهنین در برابر خود ببیند. بلکه باید آن ها را چالش هایی برای محکم تر شدن خود و تلاش بیشتر برای رسیدن به موفقیت باید در نظر بگیرند. یک باور قدیمی اشتباه وجود دارد که می گوید مشکلاتی که سر راه هر فرد قرار می گیرند به معنای انتخاب مسیر اشتباه است و باید مسیر را متوقف کرده و از نو مسیری دیگر را برای پیمودن انتخاب کرد. اما واضح است که امروزه این باور کاملا رد شده است و چه بسیارند افراد فوق العاده موفقی که با درک درست و تسلیم نشدن در برابر چالش ها، مشکلات و موانع توانسته اند به خودشکوفایی رسیده و نهایت پتانسیل توانایی ها و قابلیت های خود را از حالت بالقوه خارج کرده و به صورت بالفعل در آورده اند. (خودشکوفایی چیست؟)
آبراهام مزلو اعتقاد دارد که انسان ها در درون خود، تمایلی برای رسیدن به چیزهایی بسیار فراتر از نیازهای اولیه خود یعنی مواردی که در هرم سلسله مراتب نیازهای مزلو قرار گرفته دست یابند. وی معتقد است که انسانی که به خودشکوفایی رسیده سلامت روانی بالایی را دارا بوده و معیارهایی را هم باید داشته باشد که عبارتند از:
– بشاش و با طراوت بودن و اهل شوخی و خنده بودن
– منطق گرایی
– فعال بودن و نداشتن رخوت
– ارزش قائل شدن برای تجربیات حتی بسیار ساده در زندگی
– تسلیم ارزش های تحمیلی فرهنگ غالب نشدن و در عین حال عدم مقابله عمدی با مواردی که عرف هستند
– پذیرفتن خود و دیگران به همان صورتی که در حقیقت هستند
– داشتن قابلیت تحمل نامعلوم بودن آینده
– داشتن اندیشه های خودجوش و رها از قید و بندهای تحمیل شده از سوی اطرافیان
– داشتن رابطه مستحکم و عمیق با تعدادی معدود از افراد به جای روابط سطحی با افراد بسیار زیاد
– دغدغه حل مسائل و بهبود کیفیت زندگی انسان ها را داشتن
در پایان لازم می دانیم باز هم تاکید کنیم که خودشکوفایی یک فرآیند و پروسه است و یک مرحله نهایی نیست. در حقیقت در یک پروسه زمان بر بعد از شناخت خود، می توانیم به تلاش برای تغییر خصوصیات بد و جایگزینی آنان با ویژگی های خوب بپردازیم که نتیجه آن می شود در مسیر موفقیت های متعالی قرار گرفتن. در واقع با این تغییراتی که در افکار، حالات و فعالیت های خود می دهیم می توانیم تمامی پتانسیل ها، استعدادها و قابلیت های نهفته در وجود خود را که به صورت بالقوه هستند و هیچ استفاده ای از آن ها نمی بریم، به حالت بالفعل تبدیل کنیم. در حقیقت با این کار نهایت توان خود را به حالت بالفعل در می آوریم تا بتوانیم با استفاده درست از آن ها به نهایت خواسته های خود دست پیدا کنیم. البته با بالفعل کردن این استعدادها و توانایی های نهفته در درون خود باز هم نباید زود جا بزنیم. زیرا در مسیر رسیدن به اهداف و خواسته های خود با چالش ها و موانع زیادی مواجه خواهیم شد که در نهایت تنها راه از پیش رو برداشتن این ها اراده محکم و تسلیم نشدن است. باید خود را برای رویارویی با هر چالشی آماده سازیم تا موفقیت در دسترس ما قرار گیرد.