مریم منافی
مریم منافی
خواندن ۷ دقیقه·۵ ماه پیش

معرفی کتاب مرگ با تشریفات پزشکی


مرگ با تشریفات پزشکی
مرگ با تشریفات پزشکی


بالاخره خوندنش تموم شد(:

تو این مدت در حال خوندن کتاب مرگ با تشریفات پزشکی بودم. کتاب رو آتول گاواندی، یه جراح و نویسنده ی پرشور و باشرافت هندی که توی آمریکا زندگی می‌کنه نوشته. خب کتاب جایزه‌های زیادی هم گرفته. از نظر من نویسنده به زیبایی و با تبحر زیادی مسئله کتاب رو با تحلیل و خاطره ترکیب کرده و یه ترکیب بسیار پرکشش و درگیر کننده ساخته. کیه که توی زندگیش با مرگ عزیزانش یا خودش درگیر نبوده باشه؟! اصلاً مگه میشه کتابی درباره ی مسئله ی راز آلودِ مرگ اینقدر پرکشش حرف زده باشه و بشه یه لحظه زمین بزاریش؟! خب دیگه! تعریف و تمجید از گاواندی کافیه... بریم سراغ معرفی کتاب:

از نظر من کتاب دو قسمت اصلی داره و این تقسیم شدن به این برمی‌گرده که قرار هست چطور بمیریم؟ یه زندگی طبیعی با یه پیری طبیعی و یه عمر  ۷۰ سال به بالا و مرگی که در زمان مورد انتظارمون اتفاق می‌افته و ما رو غافلگیر نمی‌کنه یا غافلگیر شدن با یه بیماری لاعلاج مثل سرطان یا نارسایی قلبی که بهت خبر میدن که وقت زیادی نداری و مدت زیادی از عمرت نمونده و البته علاوه بر زمانِ کوتاهِ باقیمونده، ممکنه مرگی دردناک و رنج‌آور در انتظارت باشه...

قسمت اول کتاب مرگ نوع اول رو هدف قرار میده و قسمت دوم کتاب مرگ نوع دوم رو. توی قسمت اول گاواندی بررسی می‌کنه که افرادی که به سنین پیری می‌رسند و دچار کهولت سن میشن به چه شیوه‌هایی به زندگیشون تا موقع فرارسیدن مرگشون ادامه میدن؟ مستقلاً توی خونه ی خودشون زندگی می‌کنند و امورشون رو خودشون رتق و فتق می‌کنند یا به خاطر احساس نیاز به مراقبت و امنیتی که اطرافیانشون براشون خواستار هستند مجبور میشن به آسایشگاه‌ها نقل مکان کنند؟ گاواندی تو دل قصه‌ها، تلخی این نقل مکان رو برای یه سالمند نشون میده: نقل مکان به آسایشگاه‌هایی که به قول گاواندی نهادزده هستند؛ راهروهای بلندی که شما رو به یاد بیمارستان میندازه و در دوطرفشون اتاقهایی هست که افرادی مشترکاً در اونها ساکن هستند. توی اونها افراد مجبور هستند در ساعت مشخصی بیدار شن، در ساعت مشخصی غذا بخورند، در ساعت مشخصی فعالیت‌های خاصی رو داشته باشند و در ساعت مشخصی بخوابند؛ و البته خبری از مکان شخصی نیست و تمام زندگی تو به یه تخت و یک کمد و اتاقی که حداقل یک نفر دیگه در اون زندگی می‌کنه خلاصه می‌شه؛ خبری از کودکان و افراد عادی و سرپای جامعه یا حتی حیوانات خانگی هم نیست. در این آسایشگاه ها "زندگی کردن" فدای سلامتی و امنیت نباتی افراد میشه...

گاواندی در کنار توصیف شرایط آسایشگاه های روتین ومعمول، به سراغ جایگزین‌های آسایشگاه ها و افراد دغدغه‌مندی میره که سعی کرده اند جایگزین‌هایی رو برای آسایشگاه‌ها طراحی می‌کنند و بسازند. مثل مجتمع‌هایی که همه ی افراد توشون سالمند هستند و البته هر کس اتاق یا سوئیت شخصی خودش و استقلالشو تا حد زیادی داره و خودش تعیین می‌کنه چه موقعی بیدار شه و چه موقعی هر کار دیگه ای که مایل هست رو انجام بده؛ مراکزی که کاملا شبیه به خانه طراحی شده اند و در اونها خبری از راهروهای بلند و فضاهای مشترک و حتی ایستگاه های پرستاری معمول نیست؛ مراکزی که پرنده و سگ و گربه و گل و گیاه فراوان دارند و فرزندان کارمندان، زمینی برای بازی در ان میابند. البته مراقبت‌های پرستاری و چک کردن افراد در این مجتمع ها بسیار در دسترس‌تر از حالتی هست که شخص به تنهایی در خانه ی شخصی خودش زندگی می‌کنه و همین هم دلیل نقل مکان افراد به این مجتمع‌ها یا خونه‌های مشابه به اون‌هاست. گاواندی مثال‌های زیادی از انواع مجتمع‌ها یا خانه‌ها یا مدل‌های مختلفی که میشه فردی که وارد پیری شده نقل و بررسی می کنه که در عین اینکه فرد در اونها زندگی با معنای خودش رو ادامه میده، تحت مراقبت و در امنیت هم هست. قصه آدم‌ها رو میگه و با افراد تاثیرگذاری که باعث ایجاد تغییر شدن صحبت می‌کنه. فصل ۱ تا ۵ کتاب این تجربه‌های شیرین، برانگیزاننده و ایده دهنده رو به اشتراک می‌گذاره. امیدوارم افراد زیادی این کتاب رو بخونند و سعی کنند توی کشور خودمون هم این ایده‌ها رو پیاده کنند. و چقدر دعای خیر پشت سرشون خواهد بود که کمک کردن که یک سالمند به جای اینکه اسیر یک زندگی نهادزده بشه که توش فقط امنیتش و سلامتیش مهم هست، شرایطی براش ایجاد بشه که همچنان خودش تصمیم گیرنده زندگیش باشه و به معنای واقعی کلمه به زندگیش ادامه بده و در عین حال امنیت و سلامتیش هم به خطر نیفته...

آتول گاواندی
آتول گاواندی


بخش دوم و نفس گیر کتاب همونطوری که گفتم برمی‌گرده به افرادی که عمدتاً جوان و میانسال هستن و دچار یک بیماری غیر قابل علاج میشن که بین چند ماه تا چند سال بیشتر اجازه زندگی بهشون نمیده. گاوندی در این فصل ها، زندگی دو دسته افراد با دو انتخاب متفاوت رو مقایسه می کنه: دسته اول افرادی هستند که لحظه به لحظه تلاش می‌کنند مراحل متعدد و پی در پی شیمی‌درمانی و انواع درمان‌های آزمایشی رو امتحان کنند تا شاید کمی به عمرشون اضافه بشه و در نهایت هم ممکنه در بیمارستان و در بخش های مراقبت های ویژه بمیرند. دسته دوم هم افرادی هستند که بعد از چند مرحله شیمی‌درمانی، به جای اینکه هر روز با دم و دستگاه پزشکی در ارتباط باشند و با عوارض شیمی درمانی مثل تهوع، کهیر، زخم‌های دهانی و ضعف که توان "زیستن" رو ازشون می‌گیره، دمخور باشند، تصمیم می‌گیرند در حالی که قبول می‌کنند مدت زیادی زنده نخواهند موند سراغ مراقبت‌ها و مراقبت‌های تسکینی برن و شیمی درمانی رو رها کنن. این افراد بعد از جواب ندادن معالجات معمول مثلا سه مرحله شیمی درمانی، بیمارستان رو ترک می‌کنند و البته تحت نظارت پزشک سراغ تسکین دهنده‌هایی می‌رن که درد و عوارض سرطان رو تا جای ممکن براشون کاهش بده تا بتونن در روزهای آخر زندگیشون کارهایی که دوست دارند رو انجام بدن و با کسانی که دوستشون دارن معاشرت کنند و به جای اینکه در آی سی یو در حالی که لوله‌های زیادی بهشون وصل هست از دنیا برن در خونه و کنار عزیزانشون آخرین روزهای زندگیشونو بگذرونن.

قصه‌های گاواندی در این فصل ها نفس‌گیر و متأثرکننده هستند. او تبحر زیادی برای ایجاد حس همدلی در خواننده نسبت به شخصیت‌های کتابش که همگی واقعی هستند داره. و یکی از این شخصیت‌ها هم پدر خودِ گاواندی هست.

خیلی دوست دارم که یکی از مهم‌ترین شیوه‌هایی که توی کشور آمریکا الان به صورت گسترده‌ای برای کمک به این افراد استفاده می‌شه رو اینجا معرفی کنم که اسمش خدمات "هوسپایس" هست. هوسپایس به افرادی که پزشک تایید کرده بیشتر از شش ماه زنده نمی مونن، کمک می‌کنه تا روزهای آخر زندگیشون، توی خونه ی خودشون، در حالی که از داروهای تسکینی استفاده می‌کنند، بتونن تا حد ممکن واقعاً "زندگی" کنن و در آرامش در کنار نزدیکانشون بمیرن. هوسپایس مددکاران، پزشکان، روانپزشکان و نیروهایی رو داره که در خانه، افراد رو ویزیت می‌کنند، خانه ی افراد رو بررسی می‌کنند تا عواملی که ممکنه ایمنی اون‌ها رو خدشه‌دار کنه شناسایی کنند؛ دستگاه های لازم برای زندگی راحت تر مثل دستگاه تنفس یا تخت های مخصوص رو در اختیارشون قرار میدن، هر ساعتی از شبانه روز در دسترس هستند تا مشورت‌های لازم رو به افراد و نزدیکانشون بدن تا شخص در آرام‌ترین و بدون درد و رنج‌ترین حالت بتونه به زندگیش در همان چند روز باقی مانده ادامه بده. اونا حتی از نزدیکان فرد می‌خوان که در صورتی که مرگ نزدیک شد یا فرد در آخرین ساعات زندگیش بود، به جای زنگ زدن به  اورژانس با خدمات هوسپایس تماس بگیرند تا اون‌ها برای طی شدن آرام آخرین لحظات زندگی یاریگریشون باشند و شخص دوباره با مصیبت‌های احیا و آی سی یو و لوله‌ها در آخرین لحظات زندگیش روبرو نباشه. نتایج شگفت آور هستند. گاواندی در قصه‌های متعددی به استفاده از خدمات هوسپایس و نتایج ثبتشون اشاره می‌کنه.

به نظر من گاواندی علاوه بر اینکه جراح و یه نویسنده به تمام معنا هست، یک انسان اثرگذار هم هست که اگه تو زندگیش فقط همین یک کتاب رو هم نوشته بود، شایسته بود که بهترین زندگی رو در این دنیا و اون دنیا تجربه کنه. احساساتم دوباره بالا رفت(:

پیشنهاد می‌کنم اگه با مرگ درگیر هستید و مرگ و راز مرگ براتون همیشه جای فکر کردن داشته، اگه از مرگ‌های غافلگیر کننده مثل سرطان و نارسایی قلبی و ایدز ترس زیادی دارید، به سراغ کتاب برید. و اگه دلتون می‌خواد تغییری ایجاد کنید و شرایط و سرمایه اش از جمله سرمایه اجتماعیش رو هم دارید به سراغ این کتاب برید که ایده‌های زیادی جلوی شما می‌گذاره که خیلی‌هاشون اولین توی ایران خواهند بود.

کتاب رو نشر ترجمان با ترجمه خوب و روان آقای حامد قدیری چاپ کرده و بارها هم تجدید چاپ شده.

مرگسرطانسالمندمردن
آموزگار پایه اول دبستان. علاقمند به آموختن و آموزاندن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید