عادت به تعویق انداختن یکی از مزخرف ترین کارهای دنیاست که من دارم.عشق هم مقوله نسبی هست و در حال حاضر که دارم انقدر از سر پریود ماهیانه خون از دست میدم واقعا چیز مزخرفی هست ... من عاشقم و عشقم کاملا دو طرفه و محکم هست. برای عشقمون حاضرم هر فداکاری بکنم... اما از قبل از خود گذشتن هام متوجه شدم الان خیلی سردرگم هستم و میل شدیدی به فکر نکردن دارم ...چرا مدرک تحصیلیم آزاد نکردم که مجبور نشم الان 600 میلیون تومن پرداخت کنم ... از این قوانین و شرایط مزخرف متنفرم ... از عشق که انقدر حواس من پرت خودش کردم که پیگیر کارهای مهاجرتم نشم متنفرم ... از عشق که من رو اینجانشین کرد متنفرم ...واقعا داشتم قدم های محکمم رو برای مهاجرت برمیداشتم ...الا آینده ای پیش روی خودم نمیبینم... معشوق داره راه خودش میره و از داشتن من مطمین هست و من!؟ من هیچی ... من تماشاچی گذر عمرم هستم ...