آه ویرگول عزیز سلامتی دوبار ، سلامی خسته برتو
این متن پیش رو حاوی مقادیر بسیار زیادی دلتنگی وغر هست . احتمالا دلتون نخواد که بخونید ولی من دوست دارم بنویسم ...
په مدت بسیار زیادی هست که در ویرگول ننوشتم اخ خدایا چه بسیار روزها و شبهای سخت رو پشت سر گذاشتم ... اون همه شب نخوابی ها ، استرس ها و دویدن ها و بی احترامی دیدن ها و توقع های بی جا ... چقدر خسته ام ... برای خسته بودن اما زوده ... این همه میگن تو که هنوز حتی درست رو تموم نکردی ... راست هم میگن ...
علت ننوشتن در ویرگول خرابی لپ تابم بود که حالا با وجود تعمیر شدنش بهش دسترسی ندارم . خونه است و من نمیتونم برم خونه چون کرونا دارم و مجبورم همین خوابگاه بمونم ...دیشب بعد اتمام بخش ارتوپدی وقتی دراز کشیده بودم و داشتم توی اینستاگرام جوونی میکشتم صدای هل هله و کل زدن ماشین های دنبال عروس رو میشنیدم ...خیلی دلم گرفت اونقدر که گریه کردم و فقط تصویر یاسمن و زهرا دوستای گلم پیش روم اومد که 24 ساعت نخوابیده بودن در حالی که کرونا داشتن آف نمیشدن چون کسی نبود جاشون وایسه و انقدررررر اذیت شده بودن که سرم به دست و آپوتل زده کاراشونو جلو میبردن ...بمیرم برای اون حالشون ...هیچوقت بهشون نگفتم چقدر غصه شونو خوردم...چقدر دارم درهم حرف میزنم علتشم اینه که همین قدر درهمه فکرم ...
دوباره باید تو ویرگول بنویسم هیاچ جایی برای من محیط وبلاگ نمیشه ... فقط اومدم به صفحه ام یک سلامی بکنم و بگم چقدر خسته و در این لحظه نا امیدم و از خدا میخوام شوق زندگی رو به همه بده از جمله خودم ...