Mary
Mary
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

مسیر طولانی رسیدن به تو ...

بیست اردیبهشت 1401 برای اولین بار رفتیم بیرون و هم رو دیدیم ... 5 تیر 1403 بله برون بود و 27 شهریور امسال قراره مراسم نامزدی ما باشه ... عشق مهربونم ممنونم که صبور بودی و با سختی ها ساختی و قدم به قدم کنارم بودی و کنار نکشیدی ...هر روز از تو عشق ، محبت و حضور گرفتم عزیزه دلم چقدر تو ماهی ... همیشه میام اینجا و ناشناس سرت غر میزنم ولی دیگه بسه بذار یکم ناشناس قربونت برم ...حالا که در همین لحظه شیفتی ...عزیزم ... حالا که گل سفارش میدیم و در تدارک مراسمیم ... حالا که همه روزهای بد تموم شدن و رسیدنمون قطعیه ... حالا میخوام از ته دلم بگم عاشقی هم قشنگه ... عشقی که همون قدر که خواهانش بودی خواهانت بوده قشنگه ... خیلی روزها ازت دلزده و ناامید شدم حتی ... تو ذوقم خورد و ترسیدم ... اما همه چیز این دنیا با هم نیست...خوب و بدش با همه ...نمیشه سوا کرد ... همه ی تو رو میپذیرم و میخوام ... حضورت ،بیماریت و مهربونیت ... امن بودن الان و گذشته و همه چیزهای ناجوری که خوندم ... همه چیزت رو با هم میخوام ... عشق مهربونم دوست دارم ...

عشقامنیتترس از گذشتهآیندهابهام
ماری و تلاش برای ارتقای سلامت روانش:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید