مهرداد قربانی | نویسنده·۸ روز پیشاین روزها بیشترین کلمه زندگی من «نمیدانم» است، همراه با «میترسم» اضافهزندگی در مه ابهام و ترس؛ نه سقوط میکنم، نه پرواز. فقط زندهام، با تمام ندانستنها و تردیدها. همین کافیست؟ شاید.
ali.kheyri·۹ ماه پیشداستانهای سردرگمی: قسمت ۷با سلام به شما خواننده گرامی.اگر قسمتهای قبلی رو خواندید لازم نیست دو پاراگرافهای زیر رو بخونید و برید از جایی که عنوان داره اما اگر نخون…
علی رضا امینی جزه·۱ سال پیشمثلث برمودابا ذهنی بسیار شلوغ نوشته شده است. نیاز به بازنویسی دارد. خودتان هضم و اتو کشی کنید
دختࢪماھ·۱ سال پیشابهامنمیدانم چگونه شد اما ماندن دیگر کارساز نبود،غم دیگر علاج زخم هایم را نمیداد،آری غم !میدانید مخاطب من همان ادمک هایی هستند که هر چند اندک طع…
مینو·۱ سال پیشخیلی سخت، خیلی سادهچند نفر میتونن بفهمن که چرا دیدن یه ساعت رند روی گوشی میتونه اشک منو دربیاره؟ ۲۳:۲۳ و اینکه یه جای خیلی دور در درونت باور داشته باشی، هر وق…
محدثه نظری·۲ سال پیشمسئله ای مبهم به نام زندگی در بزرگسالیکم ِ مهرماهِ سالِ هزارو چهارصدو دوتقریبا طی 7 سال گذشته هیچ اول مهری نبوده که دقیقا شرایط قابل پیش بینی ای داشته باشم...دقیقا 8 سال پیش، آخ…
امین کاوه·۲ سال پیشدرک نااطمینانیدرک بهتر نااطیمنانی در مصاحبه با نیکلاس بلوم، اقتصاددان و پژوهشگر ریسک و سنجش ابهام و نااطمینانی