بعضی روزا در اکثر ساعات شبیه شخصیت کتاب بیگانه ام . مشاهده گری بیش نیستم و در مقابل اکثر اتفاقاتی که روز من رو میسازن حس بخصوصی ندارم . انگار این من نیستم و چیزی در من داره من رو میبینه! دقیقا خودم هم نفهمیدم چی نوشتم ولی به نظر جمله ی درستیه :) مریم امروز چطور گذشت ؟ نوتر و خنثی گذشت من انقدر تو بطن چیزی نبودم که چیز بخصوصی حس نکردم با وجودی که روز شلوغی بود و فکر کنم با بیش از 20 نفر حرف زدم . چرا این اتفاق میفته ایا باید برم سراغ مسائل ابسوردیسم ؟ اممم واقعا نه چون من همیشه اینجور نیستم ... روزای بعد کشیک این حالت بیشتر برام پیش میاد احتمالا به الگوی خوابم ربط داره و یا شاید وقتی یک عالمه آدم رنجور رو در بیمارستان برای ساعتای طولانی میبینم این حس خنثی بودن یک مکانیسم دفاعیه ! واقعا نمیدونم و در حال حاضر تحلیلش مهم نیست ...
آکادمیک : امروز در درمانگاه غدد بالاخره مفهوم یک افزایش قرص رو در بیمارای تیروییدی درک کردم که خیلی مسئله ساده ای بود و چرا تا حالا دهنم باز نکرده بودم و از اساتیدم نپرسیده بودم رو نمیدونم در واقع درک این مسئله بیش از اینکه برای من خوشایند باشه یادآور نادانی من بود و غم انگیزه که آدم چیزی یاد بگیره که بیشتر بهش انرژی منفی بده تا حس خوب ...
کتاب: دوست دارم برم بخشی از کتاب انسان خردمند رو بخونم اما چون دوست دارم با دقت بخونم و الان نمیخوام تمرکز کنم ، نمیخونم :)
سلامت جسم: از عصر دارم به یک برنامه ورزشی فکر میکنم ولی واقعا زندگی مستقل و بودن همه مسئولیت ها روی دوش خودم اجازه نداد و در این یک مورد خودم رو ملامت نمیکنم ...
آموختم : واقعا چیز بخصوصی نیاموختم امروز :) ولی بهم یادآوری شد چقدر از خرید کردن تو فروشگاه همراه دوستم لذت میبرم . به این صورت که میریم و هرررر چیز خوراکی که دوست داشته باشیم میخریم و چون خرج اضافه ی دیگه نداریم و یک جورایی تنها لذت ما از این روزای بی مزه است خیلی حال میده.گاهی فکر میکنم این میل به خرید زیاد و تجمیع این حجم از کالری در اتاق و حس رضایت ما ، تامین کننده اون ژن کهن ما مبنی بر میل به بقا است ...
کشف کردم : یک دلستر که مارکش باربیکن هست و طعم هلوی اون من رو یاد حال و هوای سریال پیکی بلایندرز میندازه ...
میترسم : از ابتلا ناجور به کرونا میترسم گاهی هزار تا مراجع میان تو دهن آدم سرفه میکنن دلم نمیخواد مریض بشم از زندگی بیفتم و خودم و بقیه رو به زحمت بندازم و از همه بدتر بمیرم ... خدا میدونه چند تا بیمار قطعی کرونا تو اورژانس معاینه کردم:)
انرژی منفی : چون امروز نوتر بودم با وجود مشاهده چند اخلاق واقعا رو مخ انرژی خاصی نگرفتم و بهم یادآوری شد این مغز ما توجه انتخابی داره بلا !
حالا ممکنه بگید همه ی اینارو که نوشتی به ما چه ربطی داره ؟ واقعا حق دارید . من این برون ریزی ذهنی رو بیشتر برای خودم انجام میدم و دلم میخواد در فضایی باشه که با صدای بلند این کار انجام بدم چون دوست دارم :)