امروز سعی کردم روزی با پروداکتیویتی بالا داشته باشم . این داستان الویت بندی to do list و آیزنهاور و روش هدفگذاری smart حقیقتا مسائل مهمی هستن . من یکی که با بی توجهی به این موارد نتونستم بالانس خودم رو در مورد مسائل تحصیلی و بقیع جنبه ها پیدا کنم و حقیقتا جاداره یک سرمایه گذاری حسابی روی این موارد داشته باشم و قویا توصیه میکنم . گاهی ادم انقدر درگیر زندگی روزمره هست که فرصتی برای درک اکنون حالا و همین لحظه نداره . منظورم واقعا لمس همین لحظه موجوده . برای درک این مسئله کتاب نیروی حال از اکهارت تله رو دستم گرفتم و یک قلقلک ها روانی هم در این مورد پیدا کردم و اهمیت اون مفهوم "بودن " رو واقعا متوجه شدم ولی کلا درکش و تمرینش سخته و نیاز به توجه داره و واقعا باید یک وقتی رو براش خالی کنم .چیزی که هست اینه که در کنار تلاشم برای استفاده از وقتم اهمال کاری رو باید به عنوان بخشی از خودم بپذیرم و با صدای بلند بگم . من م .ح در برخی موارد یک اهمال کار به تمام معنا ام و از این مسئله ضربه خوردم و در گروه دوستی ام هم همه در زمینه های مد نظرم اهمال کارن و من در یک شرایط خاصی از این نظر قرار گرفتم و بخش زیادی از اهمال کاری ام بر میگرده به شخصیت کمال گرای منفی ام و حقیقتا اونم جای کار داره :(( زندگی عزیز، خدای مهربان، کائنات محترم کمک کنید از این کمال گرایی در بیام :) جوابتون اینه که روی این مسیله باید علمی کار کنم و مثلا از مطالب دکتر شیری کمک بگیرم و دعا به حساب نمیاد ؟! اوکی حله... بلاخره امروز چه حسی داشتم ؟ امروز خیلی کارای مفید انجام دادم که خواهم گفت اما چون کار اصلی ام رو هنوز انجام ندادم در برایند کلی حس بد به اهمال کاری خودم و جالبه که خدای من ، من همیشه در تلاش دائمی ام اما چون قدری در اولویت بندی کارام ضعیف عمل کردم برایند حسی من برای روزهای متمادی خودتخریبی زیادی رو در خود داشته ...
آکادمیک: بالاخره ما یک استاد باوجدان که دانشجوی خودش رو درگیره بیمار کنه دیدیم . والا بخدا این همه فوق تخصص و متخصص استاد ما بودن اکثرشون یک چیز به درد بخور به من به عنوان کسی که قراره یک پزشک عمومی باشه نگفتن . بند میکنن به یک سندرم نادر دو ساعت اون رو میگن در حالی که احتمال دیدن همچین مریضی در طول شغل من مثلا یک در میلیونه . اون شایعا و مهما و اصلیا رو نمیگن... مهم نیست که ،انگار ما دیفالت خودمون بلدیم یعنی من به نمایندگی از تمام این دانشجوهای پزشکی بدبخت ایرانی باید بگم این سیستم تا دلتون بخواد در امر آموزش ضعیفه واقعا با بی اخلاقی هر چه تمام تر ضعیفه ... گاهی نگاه میکنم به همه این سالای گذشته از خودم میپرسم واقعا این دانشگاه ملی و این درس به این سنگینی انقدر عمر هدر دادن داره ، بقیه رشته ها و دانشگاه ها چطوریه ؟!! خلاصه اینکه امروز بالاخره چند تا تظاهر بالینی دیدیم و بحث کردیم:)
کتاب: کمی انسان خرمند میخونم از بس توش اطلاعات خوب و جالبی دارخ به درد قبل خواب خوندن نمیخوره باید مغزت سرحال باشه یادش بمونه این اطلاعات ناب رو ...
سلامت جسم :بالاخره یک 25 دقیقه ای ورزش کردم / میوه خوردم و نفس عمیق کشیدم و از بدنم به علت سرحال بودن و همراهی اش تشکر کردم :)
چه آموختم : این رو قبلا آموخته بودم ولی برام یادآوری شد . آدما به حرف زدن احتیاج دارن آه خدای من واقعا احتیاج دارن . یک گفتگوی سالم بین دو دوست به راحتی به دست نمیاد اما اگر دو نفر این توانمندی رو به دست بیارن واقعا زندگی خیلی راحت تر میشه . این به طور کلی آموخته من در زندگی طولانی خوابگاهی ام هست .
قدردانم : واقعا از یوتیوب قدردانم . من موزیک های بی نظیر یک عالمه کنسرت فوق العاده رو با این اپ دیدم . من تجربه لذت از لحظه هایی رو با این اپ پیدا کردم که شاید هرگز در زندگی واقعی خودم مجالی براشون نداشته باشم . پس ای کسی که ایده یوتیوب رو داشتی و ای همه کسانی که اون همه لحظه بی نظیر رو فیلم گرفتید و آپلود کردید صمیمانه ازتون ممنونم :)
چی کشف کردم : یک سریال جدید که هنوز ندیدم ولی درام قوی هست و مشتاقم زودتر شروعش کنم after life:)
از چی میترسم : آینده و ابهامش همچنان بزرگترین ترسه منه . اینکه پلن A و B توی ذهن من با این شرایط کشور و جهان عملا زیر سواله :( میگن توان پذیرش ابهام در مسائل و افراد یکی از مهارت مهم شناختی برای زیستن در جهان فعلیه :) راست میگن بخدا راست میگن...
انرژی منفی : از دکتر نمکی بیچاره من انرژی منفی گرفتم . اینکه همزمانی کرونا و انفلونزا در پاییز قراره دهن کشور رو بیش از بیش سرویس کنه و تصور اینکه ای خدا باید تا چند وقت نامعین اون همه ماسک و شیلد و شست و شو ادامه داشته باشه ...