پیشنوشت: اگه قسمتهای قبلی رو نخوندید از انتهای قسمت اول شروع کنید.
برای مدتی طولانی، رویای من این بود که یه روز از شغلم استعفا بدم و برای خودم کار کنم. من احساس میکردم که توی دنیای شرکتها گیر افتادم و میدونستم که اگه فقط بتونم برم بیرون و برای خودم کار کنم، میتونم عملکرد بهتری داشته باشم. اما مسئله این بود که: چطور؟!
ممکنه شما خوشتون نیاد که برای خودتون کار کنید. ممکنه شما دوست داشته باشید که به لذت بردن از مزایای کارمندی ادامه بدید و این هیچ اشکالی نداره. ولی اگه شما هم مثل من هستید و همیشه رویای کار کردن برای خودتون رو داشتید، به خوندن این قسمت ادامه بدید.
میخواهید راه آسون استعفا دادن و کار کردن برای خودتون رو یاد بگیرید؟ فقط کافیه فردا برید به اتاق رئیستون و به بهش بگید که میخواهید استعفا بدید. همین! این کل کاریه که باید انجام بدید. من امیدوارم که پسانداز کافی در حساب بانکیتون داشته باشید، چون به محض اینکه این کار رو انجام بدید، زندگیتون کاملا به عهده خودتون خواهد بود. موفق باشید!
این شاید هوشمندانهترین راه برای به دست آوردن آزادیتون نباشه. آسونه که بخواهید بیطاقت باشید و دنبال راه دیگهای برای فرار نباشید. ممکنه وسوسه شده باشید که دقیقا کاری رو که من گفتم انجام بدید. ممکنه قادر باشید تنها با چند ماه پسانداز کردن و بدون داشتن یه نقشه منسجم، یهویی توی اقیانوس کارآفرینی یا فریلنسری بپرید اما آیا این کار ارزش ریسکش رو داره؟
دورنمای این کار چندان روشن نیست. معمولا چند ماه بعد از این کار همه جا خونآلوده! حسابهای بانکی خونآلوده، کارتهای اعتباری خونآلوده و چیزی که یه روز شگفتانگیز و زیبا به نظر میرسید تبدیل به چیزی فوقالعاده رعبآور میشه. خیلی سخته که وقتی یه اسلحه روی شقیقهتونه، بخواهید یه کسب و کار راه بندازید. شما نمیتونید تصمیمات درستی بگیرید چون از ترس فلج شدید.
من اینا رو نمیگم که شما رو بترسونم، بلکه میخوام بهتون کمک کنم که درک کنید برای ترک کردن شغلتون و کار کردن برای خودتون به یه نقشه واقعی نیاز دارید. شما نیاز دارید که یه راه جانبی برای درآمدزایی داشته باشید وقتی که در حال ساختن کار جدیدتون هستید.
من اگه ادعا کنم که خودم این کار رو کردم و همیشه با طرح و نقشه کارم رو شروع کردم دروغ گفتم. من هم وسوسه شدم که با عجله کار رو شروع کنم و بعدش از پا دراومدم. اما هر بار باهوشتر شدم. من فهمیدم تنها راهی که بتونم یه پرش بلند انجام بدم اینه که اول کسب و کارم رو به شکل یه کار جانبی شروع کنم تا فرصت آماده شدن داشته باشم.
بنابراین قبل از اینکه به ترک شغلتون فکر کنید، نیاز دارید یه برنامه قوی داشته باشید. من به شدت توصیه میکنم که هر کسب و کاری رو که میخواهید راه بندازید، اول به عنوان کار جانبی شروع کنید و فقط زمانی از کارتون استعفا بدید که درآمد اون کار به اندازهای رسیده که بتونه مخارج شما رو تامین کنه. میدونم که این روش ترک دنیای کارمندی ممکنه خیلی کند و دردآور به نظر بیاد اما مهمه که کارها رو اینطوری پیش ببرید (به دلایلی بیشتر از فقط دغدغههای مالی).
کار کردن برای خودتون سختتر از اونیه که فکر میکنید، شاید خیلی سختتر! ما در مورد این صحبت کردیم که چقدر مهمه کسب و کار جدیدتون رو قبل از ترک شغل فعلیتون به عنوان یه کار جانبی شروع کنید تا از نظر مالی دچار بحران نشید. اما شاید دلیل مهمترش این باشه که خود شما هم باید آمادگی لازم رو برای فهمیدن اینکه کار کردن برای خودتون چه شکلیه کسب کنید.
وقتی که هر روز دارید سر کارتون میرید تا کمک کنید که شخص دیگهای ثروتمندتر بشه، شاید به نظرتون بیاد که راحتتر و لذتبخشتره اگه این تلاش رو هر روز برای خودتون انجام بدید. اگرچه کار کردن برای خودتون درآمد بیشتری از کارمندی داره، اما نیاز به تلاش خیلی زیادی هم داره، مخصوصا وقتی که تازه کارتون رو شروع کردید.
مشکل اینجاست که شما نمیتونید درک کنید که کار کردن برای خودتون وقتی که شغلتون رو ترک کردید به چه میزانی از تلاش نیاز داره، و وقتی این رو میفهمید که دیر شده. به همین دلیله که من به شدت توصیه میکنم که کسب و کارتون رو به عنوان یه کار جانبی در کنار شغل فعلیتون شروع کنید و قبل از اینکه به صورت تمام وقت ادامهاش بدید اونو به موفقیت برسونید. اینجوری درک بهتری از زمانی که باید صرف کارتون کنید به دست میارید. خیلی از آدمهای مشتاق به کارآفرینی هیچ درکی از میزان کار اضافهای که باید برای انجام دادن جنبههای فرعی و غیر مستقیم کارشون باهاش روبهرو بشن ندارند.
با انجام دادن یک کار جانبی، زمانی که شغل تمام وقتتون رو هم دارید، شما متوجه میشید که کار کردن برای روزهای طولانی و راهاندازی یک کار جدید چطوریه. درضمن شما از ریسک بیش از حد که باعث استرس ویرانگر و موهای سفید در سنین پایین میشه هم پیشگیری میکنید چون زندگیتون بستگی به موفقیت در این کار نداره و اگر هم شکست بخورید، هنوز درآمدی برای گذران زندگی دارید.
اگه هنوز هم قانع نشدید، یکی از محکمترین دلایلی که میتونم برای انجام دادن کارها به این شیوه بهتون بدم اینه که اکثر کسبوکارها، مخصوصا اولین کسبوکارها شکست میخورند! معمولا بیشتر از یک بار تلاش لازمه تا به موفقیت برسید و بتونید کسب و کاری راه بندازید که سود آور باشه. آیا دوست دارید حاصل سالها پساندازتون رو در اولین تلاش از بین ببرید یا اینکه فرصت این رو داشته باشید که در صورت شکست، فرصت بارها و بارها تلاش دوباره برای رسیدن به موفقیت رو داشته باشید.
بذارید باهاتون صادق و رو راست باشم. اگرچه من یه نیروی عالی برای بیشتر شرکتهایی که براشون کار کردم بودم، اما معتقدم من حتی نصف اون تلاشی رو که میتونستم در طول روز بکنم، نمیکردم.
و من اینو وقتی فهمیدم که شروع کردم برای خودم کار کنم و شروع به نظارت روی زمانم در طول روز کردم. وقتی شروع به کار کردن برای خودم کردم فهمیدم که چقدر ۸ ساعت کار کردن در طول روز سخته. من در دوران کارمندی ۸ تا ۱۰ ساعت در روز کار میکردم. پس چرا حالا اینقدر سخت بود که ۸ ساعت بشینم و برای خودم کار کنم؟! و چرا خیلی کمتر از ۸ ساعت در روز کار میکردم؟
من جواب این سوال رو با اندازهگیری دقیق زمانم فهمیدم. من به مکانیزمی برای ثبت و تعقیب زمانم در طول روز رسیدم و فهمیدم که زمانم رو در طول روز کجا سپری میکردم. وقتی این کار رو کردم فهمیدم که من در طول روز واقعا ۴ ساعت کار میکردم. اگه شخص دیگهای اینو به من میگفت باور نمیکردم. من هنوز هم به سختی اینو باور میکنم اما اعداد دروغ نمیگن. در واقع من داشتم به سختی کار میکردم اما فقط از نصف ظرفیت بالقوهام استفاده میکردم.
بعد من در مورد این موضوع شگفتزده شدم که بفهم وقتی در کار قبلیام بودم واقعا چقدر کار میکردم. من به نحوه کار کردنم در اون زمان فکر کردم و سعی کردم به یاد بیارم که زمانم رو چطور سپری میکردم.
من با ۸ ساعت شروع کردم. بعد ازش ۱ ساعت رو به عنوان زمان مکالمههای کاری و غیرکاری کم کردم. من متوجه شدم که در طول روز وارد مکالمههای زیادی میشم که معمولا به صورت مجزا کوتاه هستند، اما جمعشون به یک ساعت هم میرسه. اگرچه بعضی از این مکالمهها کاری هستند اما من اونها رو به عنوان کار سازنده در نظر نمیگیرم.
از این ۷ ساعت باقیمانده، من فهمیدم که میتونم ۲ ساعت رو به عنوان زمانهای سربار چک کردن ایمیلها، خوندن بولتنها و یادداشتها و پیوستن به جلسات بیفایدهای که لزومی به شرکت کردن در اونها نبود، کم کنم.
و در نهایت یک ساعت دیگه رو هم به عنوان زمان تنبلی کردن کلی کم کردم. همه ما زمانی در طول روز رو به چک کردن فیسبوک و خوندن ایمیلهای شخصی و ... میگذرونیم که در مجموع حدود یک ساعت میشه.
خب چقدر باقی موند؟ چهار ساعت! در طول یک روز کاری اکثر ما معمولا ۴ ساعت کار میکنیم. من مطمئنم که بعضی روزها حتی کمتر از این. اما فاکتور دیگهای هم برای در نظر گرفتن هست. در طول همون ۴ ساعت چقدر سخت کار میکنیم؟!
من دوست دارم بهش اینجوری نگاه کنم. تفاوت بین قدم زدن توی یک خیابون و دویدن برای نجات زندگیتون وقتی یه شیر گرسنه دنبالتون کرده رو تصور کنید. این دقیقا تفاوت کار کردن برای دیگران و کار کردن برای خودتونه. وقتی برای خودتون کار میکنید، خیلی سختتر کار میکنید چون میدونید که فقط با کار کردنه که میتونید پول دربیارید.
با در نظر گرفتن این موضوع، میتونیم تخمین بزنیم که معمولا وقتی ما برای دیگران کار میکنیم، نصف حداکثر تلاشمون رو انجام میدیم. چیزی که من فهمیدم این بود که وقتی توی شغل قبلیام بودم، تقریبا ۲ ساعت در روز کار سخت واقعی انجام میدادم در حالی که گاهی ۱۰ ساعت و تا دیروقت سر کار بودم.
گفتن همه اینا چه فایدهای داره؟ دو تا نکته: اول اینکه متوجه باشید که کار کردن برای خودتون خیلی سختتر از کار کردن برای بقیه است حتی اگه بخواهید همونقدر زمان بذارید. درسته که شما وقتی برای خودتون کار میکنید شور و اشتیاق بیشتری دارید چون نسبت به نتیجه کارتون هیجان زده هستید اما زیاد روی این شور و اشتیاق حساب نکنید چون شور و اشتیاق سوختیه که خیلی زود تموم میشه و دوامی نداره.
دوم اینکه شما لزوما نمیتونید وقتی دارید برای خودتون کار میکنید، روی هشت ساعت کار روزانه برنامهریزی کنید. من فکر میکردم اگه از کارم استعفا بدم و برای خودم کار کنم، میتونم ۸ ساعت مفید برای خودم کار کنم. من وقتی توی شغلی عادیام بودم، بعد از ساعت کاری ۳ تا ۴ ساعت روی کار خودم وقت میذاشتم. بنابراین فکر میکردم که اگه استعفا بدم میتونم ۸ ساعت اضافه روی کار خودم وقت بذارم. اما در عمل دیدم که اشتباه کردم و باعث شد انگیزهام کم بشه و تسلیم بشم.
قبل از استعفا دادن از کار فعلیتون، مهمه که توقع واقعبینانهای از مقدار کاری که هر روز میتونید انجام بدید داشته باشید و خودتون رو برای سختتر کار کردن آموزش بدید. در شغل فعلیتون، میتونید زمان واقعی کار کردنتون در طول روز رو اندازهگیری کنید و ببنید که آیا میتونید خودتون رو به ۶ ساعت کار واقعی در طول روز برسونید. در ضمن، کار کردن روی کار خودتون به عنوان یه کار جانبی بعد از ساعات کاری، شما رو برای زمانی که قراره به صورت تماموقت روی کار خودتون وقت بذارید آماده میکنه.
خب شما تصمیم خودتون رو گرفتید. میخواهید مستقل باشید. از کار کردن برای دیگران خسته شدید اما چطور این کار رو انجام بدید؟ من نمیتونم یه نسخه بپیچم که به درد همه آدمها بخوره اما میتونم براتون یه مثال خیالی بزنم از اینکه چطور یه برنامهنویس به خویشفرمایی رسید.
جویی برای تقریبا ده سال برنامهنویس بود. اون شغلش رو دوست داشت اما واقعا میخواست که بتونه برای خودش کار کنه. اون عاشق این ایده بود که بتونه آزادانه مشتریانش رو انتخاب کنه و خودش تصمیم بگیره که روی چه پروژهای و چه زمانی کار کنه
جویی مدتها به فکر یه دورخیز بلند بود. اولین کاری که جویی کرد کاهش هزینههاش و پسانداز پول بود. جویی میخواست فرصت نفس کشیدن رو در زمان انتقال به فریلسنری داشته باشه. اون به اندازه مخارج یک سال زندگیاش پسانداز کرد.
جویی فکر کرد اگه بتونه مخارجش رو نصف کنه، برای زندگی کردن به اندازه دو سال پسانداز خواهد داشت. این زمان برای راهاندازی کسب و کارش و یا اینکه بفهمه کسب و کارش جواب نمیده کافی بود. (نکته: جویی به اندازه درآمد یک سال پسانداز نکرد. بلکه به اندازه مخارج یک سالش پسانداز کرد. یعنی به اندازهای که بتونه زندگی کنه. نه به اندازهای که بتونه راحت زندگی کنه. جویی تصمیم گرفت یه چیزهایی رو قربانی کنه تا به رویاهاش برسه)
جویی در زمانی که هنوز شغلش رو داشت، ۱۵ ساعت در هفته رو به کار روی پروژه شخصی خودش اختصاص داد. اون تقریبا ۲ ساعت اول هر روز رو به کار روی پروژه خودش میگذروند. اون ۵ ساعت در هفته رو به گرفتن سفارش کار و تبلیغات میگذروند و ۱۰ ساعت رو به انجام کاری که براش پول میگرفت. جویی ۶ ماه قبل از استعفا از شغلش، اینطوری به کارش ادامه داد تا با اطمینان خاطر از اینکه پسانداز کافی خواهد داشت و زیاد تحت فشار نخواهد بود بتونه کارش رو ادامه بده.
جویی از مدتها قبل روزی رو که میخواست از کارش استعفا بده توی تقویمش مشخص کرده بود. وقتی اون روز رسید از کارش اومد بیرون و بدون فشار زیاد مالی و ذهنی رویاهاش رو دنبال کرد.
برای مطالعه ادامه این مجموعه من رو دنبال کنید. مشتاقانه منتظر نظرات شما هستم.
قسمت بعدی: ورود به دنیای فریلنسری یا چطور روی پای خود بایستیم؟