ویرگول
ورودثبت نام
Nadem.marzieh
Nadem.marziehمن یک نویسنده و محققم.یادداشت و داستان‌های تخیل‌گونه هم می‌نویسم. در کنار همه این‌ها یک ثبت‌کننده مردم‌نگاری هم هستم. در داستانم از چیزهای عجیب و خیالی می‌نویسم.
Nadem.marzieh
Nadem.marzieh
خواندن ۳ دقیقه·۸ ماه پیش

نامه‌ای به دختر کوچولوی درونم

نامه‌ای به دختر کوچولوی دورنم

عزیزترینِ من سلام

مهربونِ من سلام

این دومین نامه‌ایه که برات می‌نویسم.

امروز که صدرا رو داشتم از مدرسه به خونه می‌آوردم به این دو کلمه فکر می‌کردم:« آدم بودن»

نمیدونم تو هم تابحال بهش فکر کردی!

من گاهی بهش فکر می‌کنم. هر بار هم بهش یه ویژگی میدم. مثلا امروز بهش خصوصیت همدلی رو دادم. تا بحال به معنی همدلی فکر کردی؟

همدلی یعنی وقتی که یه نفر ناراحته و یه دردی رو داره تجربه می‌کنه و می‌خواد با یه نفر صحبت کنه، بتونی اون نگرانیش رو بفهمی و درکش کنی. بتونی اون دنیاش رو تصورش کنی. انگار که دنیای خودته. همدلی یعنی حس کردن اون خشم، ترس و سردرگمی؛ یه‌جوری که انگار حس خودته. بدون اینکه خودت عصبانی بشی، بترسی یا اینکه سردرگم بشی.

همدلی یعنی اینکه به شکلی به دنیای دور و برت نگاه کنی که انگار از چشم یه نفر دیگه، داری می‌بینیش.

از کلمه همدلی خوشم میاد. اون رو مثل یه جواهر می‌دونم که هرکسی می‌تونه توی وجودش داشته باشه. اما چیزی که این وسط می‌تونه اون شکل « آدم بودن» رو به هم بزنه و اون رو توی وجود بعضی از آدما تبدیل به سنگ سیاه کنه، می‌دونی چیه؟

اینه که متقابل نباشه. می‌دونی معنی متقابل یعنی چی؟

بزار این‌جوری برات بگم:« دوستت از یه چیزی ناراحته. ناراحتی اول از قلب شروع میشه. می‌خواد قلبش رو سبک کنه. نیاز به یه نفر داره اون‌چیزی که داره اذیتش می‌کنه باهاش در میون بزاره. توی اون لحظه انگار دنبال یه همراه می‌گرده که کنارش بشینه و به تک‌تک حرفاش گوش بده و بتونه اون غم رو احساسش کنه و هم بتونه اون چیزی که روی قلبش داره سنگینی می‌کنه، با جمله‌ای سبک کنه.»

همون‌طور که دوستت نیاز داره تا تو بفهمیش و آرومش کنی، اون تصمیم می‌گیره این کار رو برای تو انجام نده. یعنی اگه روزی تو نیاز داشتی که کنارت باشه و بتونه تو رو بفهمه و با جمله‌ای آرومت کنه، از کنارت رد میشه یا با یه حرفِ سرد تو رو توی بلاتکلیفی میزاره. اون نمی‌تونه با تو همدلی کنه و حرف‌هات رو بشنوه و سریع رد میشه.

به نظرت اگه این دوتا رو بخوای کنار هم قرارشون بدی چه نتیجه‌ای می‌گیری؟

تو وقتت رو دادی بهش. توی اون لحظه جمله به جمله حرفاش رو شنیدی، حسش رو درک کردی، با جمله‌ای خواستی آرومش کنی.

این می‌تونه معنای دوستی و آدم بودن رو تغییر بده.

چون چیزی رو می‌خواست که فقط از آنِ خودش باشه. اگه دوستت نیاز به شنیده شدن داشته، تو هم باید این حق رو به خودت بدی و نباید به خودت بگی اشکالی نداره و دوباره دفعه‌های بعد هم تکرارش می‌کنه.

چرا بعضی از آدم‌ها این حق‌ها رو فقط برای خودشون می‌دونن!

چند ماه پیش با یکی از دوستام صحبت می‌کردم. درمورد شخصی صحبت می‌کرد که ناراحتش کرده بود، و چندین بار ناراحتی‌هاش رو با جمله‌هایی تکرار می‌کرد.من سعی کردم حرف‌هاش رو بشنوم و باهاش همدلی کنم. خیلی طول نکشید. درست چند دقیقه بعدش وقتی من از رفتار یکی از دوستام که ناراحتم کرده بود، صحبت کردم. تنها حرفی که زد این بود:« دیگه یه چیزیه که تموم شده نباید بهش اصلا فکر کنی.»

این رو شخصی تکرارش کرد که خودش هزاران بار به یه رفتار فکر کرده و عصبانیش کرده بود.

و بعد خداحافظی کرد و رفت.

توی اون لحظه از رفتاری که انجام داد، ناراحت شدم؛ اما به روی خودم نیاوردم.

بیشتر اوقات همین کار رو انجام می‌دم:« به روی خودم نمیارم.»

می‌دونی بعدش نشخوارهای فکریم شروع میشه.

تنها کاری که میشه انجام داد، می‌دونی چیه؟

اینه: دوستانی که امتحاننش رو پس میدن و توی امتحان همدلی مردود میشن، باید از کنارشون رد بشی و شانس دوستی رو ازشون بگیری و حضورت رو کم‌رنگ کنی. این‌جور آدما دنبال گوشی هستن برای شنیدن. در حالی که گوش‌های خودشون رو برای دیگران به نشنیدن میزنن. تصورشون اینکه این‌جوری منطقی‌تر به نظر میان.

تصمیم گرفتم مراقب گوش‌هام باشم که در اختیار هر کسی قرارش ندم.

همدلینامه‌نگاریکودک درونآدمیاننویسندگی
۶
۴
Nadem.marzieh
Nadem.marzieh
من یک نویسنده و محققم.یادداشت و داستان‌های تخیل‌گونه هم می‌نویسم. در کنار همه این‌ها یک ثبت‌کننده مردم‌نگاری هم هستم. در داستانم از چیزهای عجیب و خیالی می‌نویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید