توهم بودن
وقتی میتونی یک صفحه تو دنیای مجازی داشته باشی که عقایدت رو بنویسی ولیعقیده ای نداری، وقتی یک وبلاگ میتونی داشته باشی که داستان ها و قصه هات روبنویسی ولی داستانی برای گفتن نداری ، وقتی میتونی یک وبسایت داشته باشی کههرچیزی که دوست داری بتونی عرضه کنی و ندونی که اصلا علایق ات چی هستن،چی دوست داری چی دوست نداری؟ یکهو میبینی افتادی تو فضایی که فضای تونیست . تو جریانی نفس میکشی که جریان تو نیست. عقاید دیگران رو بلغور میکنی،قصه های دیگران رو نشخوار میکنی، دلمشغولی دیگران علایق تو میشه و حتی درد رواز دید دیگران درک میکنی نه انجور که خودت باید بفهمی. نتیجه اینکه کاهی همه چیبه هم میریزه و تو داستان یک نفر رو میگی، عشق کسی دیگه رو عشق خودت معرفیمیکنی ، درد یک نفر تو نا کجا آباد رو تو عمق وجودت حک میکنی و علایق دیگران روبرچسب میکنی میزنی رو پیشونی خودت و شب که میخوای بخوابی تو شبکه هایمجازی و صفحات اجتماعی چرخ میزنی ، لایک میکنی ، کامنت میگذاری ، استوری وپست ول میکنی تو هوا، رد میکنی ، تایید میکنی و فکر میکنی کسی هستی ،. فکرمیکنی هویت داری و داری نقش اجتماعی خودت رو انجام میدی و با وجدان آرام و بهخواب میری تا فردا با توهم بودن و داشتن هویت ناب بیدار بشی.