ماوۍ‌جـان؛
ماوۍ‌جـان؛
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

داستان‌زندگیم۲

(این‌منِ‌درحال‌رفتن‌به‌مدرسه‌ست)
(این‌منِ‌درحال‌رفتن‌به‌مدرسه‌ست)


مجددا سلام^^

خب تا کجا گفتم براتون؟

بله! همون‌جایی که حس کردم مراقب بالا سرمه و با استرس سرم رو بالا آوردم.

برگه رو از زیر دستم کشید و برد نشون دوستِ دوستم داد. صدای پچ‌پچ‌هاشون رو از ته کلاس می‌شنیدم. اگه تحویل دبیر می‌دادن می‌افتادم اون امتحان رو... دبیر ما هم بدجورررر سخت‌گیر و حساس رو تقلب! می‌دید داری تقلب می‌کنی برگه رو که می‌کشید از زیر دستت هیچی، یه صفر خوشگل مثل گردی صورتت برات می‌ذاشت.

قلبم تند تند می‌تپید تا صدای قدم‌های نزدیک شد. اومد اومد اومد... ولی از میز من عبور کرد...

استرسم چندبرابر شد...

می‌خواستم قبل از این‌که بیرونم کنه خودم برم بیرون

که ناگاه برگشت سمتم و با لبخند تاسف‌باری نوشته رو هل داد توی جامدادی‌م.

زیرلب گفتم: به‌خدا اصلا تو امتحان ازش یه‌سوال هم نیومده بود!🥲

سرش رو به نشونه اطمینان تکون داد و گفت: دیگه بهش دست نزن!

با استرس امتحان رو تموم کردم، امتحانای ادبیات از ریاضی برامون سخت‌تر بود و باوجود این‌که سال‌های پیش مجازی بود و دبیر درست حسابی نداشتیم، نمی‌تونستم از پس امتحان تیزهوشان بیام و اون امتحان رو یه یازده خوشگل گرفتم.(شاگرد اول کلاسمون ۱۸ می‌گرفت، من که هیچی)

و دقیقا شهریور همین امسال طی اتفاقاتی فهمیدم امسال دیگه جدی جدی باید بخونم و خبری از یازده دوازده نمره گرفتن و نخوندن و یادنگرفتن نیست... هرجور شده باید خودت رو برسونی بالای ۱۸.

پی‌نوشت: من که آدمِ این‌جوری تقلب کردن نیستم ولی شما جای این‌که بیاید رو دست و پاتون تقلب بنویسید یا یه لیست پرکنید از تقلب و بچسبونید به شلوارتون؛ قبل از امتحان با بچها چیزایی که مشکل دارید رو دوره کنید و بنویسید روی میز، تضمینی جواب میده😂 پارسال همینجوری پاس شدیم همه‌مون.


ممنونم ازتون که خوندید و وقت گذاشتید💛•

امتحانمطالعهمدرسهداستانزندگی
• . یك‌تو‌می‌آیۍ‌هزاران‌دل‌زِمـن‌مے‌رود ؛ 💛
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید