
در هیاهوی بیپایان شبکههای اجتماعی و در میان امواج سهمگین تکنولوژی، چند بار احساس کردهایم که صدایمان شنیده نمیشود؟ چند بار در اعماق تنهایی خود غرق شدهایم، در حالی که اطرافمان پر از اتصالهای مجازی بوده است؟ در این عصر شلوغ، گاهی بهترین پناهگاه، سکوتِ نوشتن است. پناه بردن به واژهها برای ثبت کردن آنچه در روح ما میگذرد.
اینجاست که این شعر جاودان در ذهنم طنینانداز میشود:
زندگی عرصه یکتای هنرمندی ماست هرکسی نغمه خود خواند و از عرصه رود صحنه پیوسته به جاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
ما همه در حال اجرای نغمهی منحصربهفرد خود بر این صحنهی بزرگ هستیم. اما آیا تا به حال فکر کردهایم که "نغمهی" ما چیست؟ در دنیایی که بسیاری از تعاملات ما سطحی و زودگذر شدهاند، نوشتن فرصتی است برای خلق یک اثر ماندگار. فرصتی برای کنار هم چیدن واژهها و ساختن عصارهای از وجودمان که حتی پس از ما، در این صحنه باقی بماند.
میراثی که از ما به جا میماند، میتواند خدمتگزار باشد یا ظالم. تاریخ پر است از اندیشمندانی که کلماتشان حتی قرنها پس از مرگ، راه را برای دیگران روشن کرده است. و در مقابل، سرشار است از ایدههای مکتوبی که بذر ظلم و تباهی را در نسلهای بعد کاشتهاند. این قدرت کلمات است؛ قدرتی که مسئولیت به همراه دارد.
اما نوشتن تنها برای دیگران نیست؛ برای خودمان است. برای ثبت کردن افکار و دیدگاههای امروزمان تا در آینده به آنها بازگردیم. این بازخوانی، آینهای است که به ما فروتنی میآموزد. به ما یادآوری میکند همانطور که ممکن است امروز به اشتباهات فکری گذشتهمان پی ببریم، شاید دیدگاههای امروزی ما نیز در آینده نیازمند بازنگری باشند. این درک، ما را از جزماندیشی و تعصب دور میکند.
امروز، من تصمیم گرفتم کمالگرایی را کنار بگذارم و اولین گام را بردارم. این پست، سرآغاز ماجراجویی من در دنیای نوشتن است. شروعی برای خواندن "نغمهی" خودم. در پستی دیگر، بیشتر درباره فواید ملموس نوشتن برای رشد شخصی و حرفهای صحبت خواهم کرد.
این نوشته، اولین نت از آهنگ من در این صحنه است.
بماند به یادگار محمد برزوی ۱۵ مرداد ۱۴۰۴