افراد حاضرند روزانه ۸ ساعت برای حقوق ماهیانه، ۱۰ ساعت برای یک رئیس خوب و ۲۴ ساعت برای یک دلیل خوب کار کنند!! جان سی مکسول
قصد ندارم توی کارهایی که تخصص ندارم دخالت کنم. فقط میخوام یکمی از تجربه هام در همین مدت کوتاهی که مشغول کار هستم بگم. و اینکه نوع نگاهم، از سمت شرکت ها و کارفرمایان و مدیران هست هرچند که خودم نه کارفرما هستم و نه مدیر! :)
خیلی موقع ها توی شرکت ها دیدم که کلا همه شدن شبیه ربات. یک سیستم مدیریت پروژه وجود داره(گاها این هم وجود نداره و به امید خدا پیش میبرن :) ). هرکسی میاد و یکمی تسک ازش برمیداره، انجام میده و میره.
تسک ها تموم میشن و فیچر دیپلوی میشه. باگ های بعدش رو فیکس میکنند و تمام. بریم برای فیچر بعدی.
خوب این فیچر چی شد؟ اصلا برای چی این رو درست کردیم؟ راه دیگه ای وجود نداشت جز این فیچر؟
همیشه برام سوال بود که این که همه تسک هارو بردارند و کار به این که چرا این تسک رو انجام میدن نداشته باشن، یه جاییش مشکل داره. هرچند با بعضی از مدیرها که صحبت کردم خیلی موافق حرف من نبودن و میگفتن که نه اتفاقا برنامه نویس ها چون اکثرا افراد درونگرایی هستند،کم صحبت میکنند و خیلی نمیخوان در مورد پروداکت یا کارهایی که میکنند صحبت کنند.
یه روزی که داشتیم در مورد کسب و کارمون با آقای حجازی عزیز صحبت میکردیم، داشت از این میگفت که من بعد از این که مشکل ولید شد، اون رو در تیم فنی مطرح میکنم و راه حل رو تیم فنی میده! (البته این فقط یک جمله بود از مدتی که با هم صحبت کردیم). حس کردم خودشه، دقیقا همون چیزیه که من دنبالش بودم. چیزی که همه ی تیم رو جمع میکنه که برای یک هدف مشترک درگیر باشند.
البته این موضوع سطح بالاتری هم داره. اینکه اومدیم داخل شرکت دور هم که چکار کنیم؟ بعد جواب این سوال رو که دادیم میتونیم بیایم یه لول پایین تر، مثلا داخل این تیم قرار هست چکار کنیم، چرا دور هم جمع شدیم. این میگذره تا میرسه به این که چرا قراره یه فیچری رو دور هم دولوپ کنیم؟
چرایی سازمان باعث میشه افرادی رو جذب کنه که قرار هست برای یک هدف مشترک تلاش کنند. هدف بزرگی که باعث تاسیس سازمان شده. این هدف به بخش های کوچک تری تقسیم میشه تا میشه تسک.
(قطعا برداشتی از کتاب با چرا شروع کنید رو دارم:) )
خب در این راه چه مشکلاتی ممکن هست داشته باشیم ؟ از مشکلات این راه، سه موردی که به نظر خودم مهم تر هست رو مینویسم.
۱- ممکنه شرکت ها چراییشون رو روشن و مشخص به کارمند ها ارائه نکنند. مثلا فقط برای مدیران سازمان مشخص هست و بقیه افراد از همون روال تسک برداشتن از مدیریت پروژه پیروی میکنند و بعد از حدود ۸ ساعت کار هم سیستمشون رو خاموش میکنند و میرن استراحت. یعنی بالاترین سطح چرایی، به خوبی ارائه نشده و به همین ترتیب سطح های پایین تر تیم ها و فیچر ها هم بدون چرایی خاصی برای افراد تیم هستند.
۲- یکی از مشکلات شاید این هست که بعضی افراد ممکنه دنبال اهداف نباشند و دوست داشته باشند مثل مثالی که زدم، صرفا تسک هارو بدون توجه به چرایی تسک، انجام بدن(البته هر شخصی یک چرایی خاصی برای خودش داره و ممکنه در اصل چرایی این شخص با شرکت یکی نباشه!). این متن هنوز برای خودم ولید نشده اما ممکنه جزو دلایل باشه. البته اگر هم این دلیل ولید باشه، زمان جذب، منابع انسانی باید افرادی رو جذب کنه که با چرایی اول سازمان هم خوانی داشته باشند.
۳- مشکل بعدی اینه که هدف واقعی نیست. وقتی یه چرایی ای رو برای یک شرکت در نظر میگیریم، همه ی تلاشمون و اهدافمون روی همون چرایی باید باشه. اگر در جهت مخالفش حرکت میکنیم، اون چرایی حرفی بیش نیست و نباید هم از افراد سازمان توقعی داشته باشیم. تاثیر بدی هم که میزاره، اینه که افرادی هم که انگیزه دارند و در جهت اون چرایی تلاش میکنند رو بی انگیزه میکنیم!.
این موضوع برام مجدد قوت گرفت چون این مدت در روند مصاحبه ها هستم. داشتم به این فکر میکردم که تو این مدتی که کار کردم چه زمان هایی بیشتر در محیط کار حس خوب داشتم.
دقیقا همون موقع هایی بود که چرایی رو درک میکردم، چرایی با اهداف خودم یکی بود، کل شرکت به طور واقعی در راستای اهدافش فعالیت میکرد و در مورد اینکه چکار کنیم که برسیم به آن چه که میخوایم صحبت میکردیم.
خلاصه:
اگر برای سازمانمون یک هدف کامل داشته باشیم، واقعی باشه و در جهتش تلاش کنیم، افرادی رو جذب کنیم که چرایی مشترک داشته باشیم باعث میشه که تیمی باشیم که ۲۴ ساعت برای یک دلیل خوب کار کنیم.
پ.ن:
دوست دارم نظراتتون رو بدونم و درموردش صحبت کنیم.
پ.ن ۲:
ممنونم از آقای حجازی عزیز که خیلی چیزا بهمون یاد دادند.
صفحه آقای حجازی در لینکدین: https://www.linkedin.com/in/michael-hejazi/