ویرگول
ورودثبت نام
شعرگان : اشعار و نوشته های ابوالقاسم کریمی _ فرزند زمین
شعرگان : اشعار و نوشته های ابوالقاسم کریمی _ فرزند زمین
خواندن ۱ دقیقه·۱۰ ماه پیش

گردآوری : داستان کوتاه آموزنده/50

گردآوری : داستان کوتاه آموزنده/50
گردآوری : داستان کوتاه آموزنده/50

یک روز یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف ناجوري می کنه .به طوری که ماشین هر دوشون بشدت آسیب میبینه .

ولی هر دوشون به طرز معجزه آسایی جون سالم بدر می برن.

وقتی که هر دو از ماشینشون که حالا تبدیل به آهن قراضه شده بیرون میان ، رانندهء خانم بر میگرده میگه:

- آه چه جالب شما مرد هستید! ببینید چه به روز ماشینامون اومده ! همه چیز داغون شده ولی ما سالم هستیم ! این باید نشونه ای از طرف خدا باشه که این طوری با هم ملاقات کنیم و ارتباط مشترکی رو با صلح و صفا آغاز کنیم …!

مرد با هیجان پاسخ میگه:

- اوه … بله کاملا …با شما موافقم این باید نشونه ای از طرف خدا باشه !

بعد اون خانم زيبا ادامه می ده و می گه :

- ببین یک معجزه دیگه! ماشین من کاملا داغون شده ولی این شیشه مشروب سالمه .مطمئنا خدا خواسته که این شیشه مشروب سالم بمونه تا ما این تصادف خوش یمن كه مي تونه شروع جريانات خيلي جالبي باشه رو جشن بگیریم !

و بعد خانم زيبا بطری رو به مرد میده .

مرد سرش رو به علامت تصدیق تکان میده و درب بطری رو باز می کنه و نصف شیشه مشروب رو می نوشه و بطری رو برمی گردونه به زن .

زن درب بطری رو می بنده و شیشه رو برمی گردونه به مرد.

مرد می گه شما نمی نوشید ؟!

زن لبخند شيطنت آميزي مي زنه در جواب می گه :

نه عزيزم ، فکر می کنم الان بهتره منتظر پلیس باشيم !!!

داستانداستان خوبداستان آموزنده
شاعر _ نویسنده _تاریخ خوان_فعال محیط زیست/ وبسایت و شبکه اجتماعی: https://takl.ink/abolghasemkarimi/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید