✦ ؋ـاطمـہ ساבات جزائرے ✦| نویسنـבه·۶ ماه پیش«روزی که به پشت سرت نگاه میکنی»خسته و کلافه بود. از بامداد که چشم باز میکرد تا شامگاه یکسره صدای جیغ و فریاد بچهها توی گوشش بود. دلش میخواست یک روز را هم شده، بدون آن…
Anya0n.k·۱ سال پیشداستان خانه باغ و یوداداستانی در مورد غلبه بر ترس ها و نگرانی هایی است که شاید در ظاهر ترسناک باشند اما در درون خود داستانی جالب و به یاد ماندنی جای داده است.
ابوالقاسم کریمیدرشعرگان : وبلاگ رسمی ابوالقاسم کریمی·۲ سال پیشگردآوری:داستان کوتاه آموزنده_بهترین داستان های خواندنی/74جنگ جهاني اول مثل بيماري وحشتناکي ، تمام دنيا رو گرفته بود يکي از سربازان به محض اين که ديد دوست تمام دوران زندگي اش در باتلاق افتاده و
ابوالقاسم کریمیدرشعرگان : وبلاگ رسمی ابوالقاسم کریمی·۲ سال پیشگردآوری:داستان کوتاه آموزنده_بهترین داستان های خواندنی/70پسر كوچكي وارد مغازه اي شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد و بر روي جعبه رفت تا دستش به دكمه هاي تلفن برسد و شروع كرد به گرفتن شماره.
ابوالقاسم کریمیدرشعرگان : وبلاگ رسمی ابوالقاسم کریمی·۲ سال پیشگردآوری:داستان کوتاه آموزنده_بهترین داستان های خواندنی/68مردی در پارک مرکزی نیویورک مشغول گردش است. ناگهان می بیند دختر کوچکی مورد حمله یک سگ بولداگ قرار گرفته است. مرد به شتاب بسوی سگ می دود. او…
ابوالقاسم کریمی·۲ سال پیشگردآوری : داستان کوتاه آموزنده/50یک روز یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف ناجوري می کنه .به طوری که ماشین هر دوشون بشدت آسیب میبینه . ولی هر دوشون به طرز معجزه آسایی جون
ابوالقاسم کریمیدرشعرگان : وبلاگ رسمی ابوالقاسم کریمی·۲ سال پیشگردآوری : داستان کوتاه آموزنده/42مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همان جا به تعویض لاستیک بپردازد. هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین
ابوالقاسم کریمیدرشعرگان : وبلاگ رسمی ابوالقاسم کریمی·۲ سال پیشگردآوری داستان کوتاه آموزنده/38مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها درگرفت. آن ها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردند. وقتی به موضو…
محمدصادق مختاری·۴ سال پیشروزvsشب!(من سردم است۲)کار و کاسبی تبهکار سکه بود برنج های بسیار مرغوبی میفروخت و در ازایش پول هنگفتی نمیگرفت!روز ها با عرق جبین (پیشانی)و زحمت و تلاش پولی در می…