تپش خون داستانی از زندگی است. زندگی زنی که قبلا با شکوه و جلال و در ناز و نعمت زندگی کرده است و حالا باید تمام آنها را کنار بگذارد. داستانی که مثل معروف از عرش به فرش افتادن را به ذهن مخاطبانش میآورد. داستانی که گویای حال و احوال و روزها و زندگی آدمهای عادی است و غیر عادی است و رخدادی که شاید مشابهاش را همه ما در زندگی خود تجربه کرده باشیم.زنی خان زاده که زندگی خوب و عالی، ملک و باغ زمین داشت، حالا باید با تمامشان خداحافظی کند و آن را به جمعی از اراذل و اوباش تحویل بدهد. چرا؟ چون همسرش خانه و ملک زن را در بازی قمار، باخته و تمامش را نابود کرده است.
خصلت مردم ماروخ این بود؛ زندگی خود را بچسب تا زندگیات را به خودشان نچسبانند. مراد و نوچههاش بیرون آمدند. گردآمدن این همه آدم برای نمایش او خوشحالکننده بود؛ اما چیزی کم داشت،یک زهر چشم تا قدرت خود را به مردم بچشاند. لباسهایش را مرتب کرد و خاک را از تنش دور کرد، قدمی در پهنای کوچه کشید و صدا را بالا انداخت:
- امروز همه شیر فهم شدن که سزای گنده شدن جلوی مراد چیه!
گندهشون که این خانوم خانوما بود از میدون به در رفت. تازه اینم بگم چون با شوهر نامزدش هم کاسه بودم. این قدر محترمانه بیرونش کردم، وگرنه اگه شما بودید سر یک روز از ریشه ساقط میشدین.
شما میتوانید با دریافت این کتاب از طاقچه آن را به صورت ایپاب در دستگاهتان مطالعه کنید.