مهدی گوهری
مهدی گوهری
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

اعدادی به شمار نیامده

شاید برای‌تان‌ پیش‌ آمده که گاهی در یک‌ پیام‌رسان چیزی از حس خوب یا بد خود را تایپ ‌کنید اما متوجه ‌شوید آنکه آن‌سوی دنیای مجازی نشسته است؛ برداشتی باژگونه از سخن شما کرده است.
معمول است که آدم در این‌ موقع، یاد طرف بیاندازد که: "تایپ، لحن رو منتقل نمیکنه". من فکر می‌کنم همه آن‌ شیوه‌ها‌ که بشر برای جایگزین کردن لحنش انتخاب کرده است، ادای انتقال منظور را در می‌آورند و این‌ ادا هم‌ به آنچه ‌منظور نظر است یا اتفاق افتاده خیانت می‌کند.
نوشتن از ضجه‌ی یک عزیز‌ از دست‌داده، نمی‌تواند جایگزین ضجه و سوز دل آدمی شود. نوشتن از مرگ نمی‌شود جایگزین مرگ شود. خیانت بزرگتر وقتی است‌ که آدمی، عدد را جایگزین روایت کرد.
می‌گویند استالین گفته است: "کشتن یک‌نفر، جنایت است، کشتن‌میلیون‌ها نفر فقط یک آمار." استالین‌ با این روایت، اولین کاشف نقش عدد در تطهیر یا تقلیل واقعیت بوده است.

امروز عدد برای ما ایرانیانِ‌‌ سال‌های کرونا، فقط گفت: شصت هزار و نگفت که روایت عشق، امید، تقلاها، تنهایی‌ها، دویدن‌ها، مرارت‌ها، علاقه‌ها، رویاهای تنها یک‌ تن از زندگان ‌دیروز و‌ مردگان ‌امروز که از خون ‌و گوشت و روح ‌تبدیل به عدد شدند، چه حجم وسیعی از ذهن و ‌احساس و‌ زمان و چه تعداد انسان دیگر را دربر می‌گرفت و‌ حالا این‌ جغرافیای وسیع احساس و تجربه زیسته، زیر خروارها خاک و‌ آهک مدفون است.
عددها اَلکن‌اند. تمام‌‌چیزهایی که بشر بخاطرش پُز می‌دهد و برایش چوب‌خط می‌کشد که بفهمد تمدنش چقدر جلوتر رفته، فقط ابزارهای "مختصرسازند". اختصار فاصله با‌ واتس‌آپ و ‌سیگنال و ...، اختصار لحظات زندگی از شادی تا غم و‌ شادی و‌ خورد و خوراک در اینستاگرام، اختصار خشم‌ها، بیانیه‌ها، حزب‌ها، نظریه‌ها، حرف‌ها، ایده‌ها و... در توییتر و ‌عجیب اینکه این‌ها دست ‌آخر هیچکدام "لحن" را‌منتقل نکرده‌‌اند و تنها واقعیت را و حجم بزرگ و‌ آزاردهنده‌اش را با عدد یا تکرار، تقلیل دادند و‌ "لایک" آمد که جایگزین وجدان کاذب ما در همراهی و همدلی با همه مصیبت‌های نوع بشر شود.

آدمی یعنی داشتن دو چیز: تن زیستی و تجربه زیسته. تن زیستی که فرسوده و ‌بیمار می‌شود، همه چیز فرو ‌می‌ریزد. ما ایرانیان دیری است که تجربه زیسته‌مان فرو ریخته بود و‌ در این‌‌ فروریختن‌ها، دردها، غم‌ها، دریغ‌ یادها و... آن تن زیستی همراهی‌مان می‌کرد، حالا او‌ نیز یارای آمدن ندارد، تن، تازه یاد ‌ما ایرانی‌ها آمده، مثل کودک سرپا که دنبال پای شتر قافله خسته خاطرات و‌ رنج‌های روح‌مان می‌آمد و ما بی اعتنا به بودنش بودیم و حالا سربرگردانده‌ایم و این طفل را رو به احتضار می بینیم.

این روزها روزگار مرگ "تن" و تنها میراث روح های مرده است. شصت هزار تن مردند. عدد شدند. ترس، دیگر از یادمان رفته است. مرگ هم ما را شناخت. فهمید که "تدریج" برای ما یعنی "پذیرش" و آمد. اولش با عددهای یک رقمی، بعد دورقمی و حالا n رقمی. شصت هزار نفر مردند. مرگ نمی‌تواند ما را بترساند. با ما چای می‌خورد. جوک می‌گوید. شوخی دستی می‌کند، گاهی حتی بابت این زندگی که تنها مهمانش اوست، برای مان می‌گرید. عدد اما همچنان به ما نگاه می‌کند و ما به عدد و مرگ به همه ما، آنقدر که دیگر ترس، نوستالژی شده است.

‌شصت هزار نفر مردند. ما زنده نیستیم. ما زنده نیستیم، فقط، عددهای به شماره نیامده‌ایم. زندگی، این روزها فاصله بین زمانی است که ما خودمان از خودمان می‌گوییم تا زمانی که عدد از ما می‌گوید. فاصله بين لحن و تایپ که پیش‌تر گفتم، همین است!

آسمان همیشه آبی باقی خواهد ماند. ستاره‌ها همیشه در شب خواهند درخشید. ماه همیشه شبیه مادر خواهد بود. خورشید همیشه از شرق طلوع و از غرب، غروب خواهد کرد. بهار همیشه برای تفریح لذت‌بخش است و زمستان همیشه جان می‌دهد برای خوردن نوشیدنی گرم. اما این ما هستیم که برای همیشه نخواهیم بود. لااقل باید قبل از رفتن، ستاره‌ای را در آغوش بکشیم.



کروناسال 99کویدمرگدلنوشته
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید