ویرگول
ورودثبت نام
مهدی گوهری
مهدی گوهری
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

بدون ‌زیبایی هیچ کار نمی‌توان کرد

در میان شاهکارهای ادبیات فارسی اشعار بسیاری می‌توان یافت که در آن شاعرانی مانند حافظ، سعدی، فردوسی و دیگر شعرا به ستایش رنگ و رخ و خال و خط یار پرداخته‌اند. به‌ عنوان مثال:

تشبیه دهانش نتوان کرد به غنچه / هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی "حافظ"
گر برگ گل سرخ کنی پیرهنش را / از نازکی آزار رساند بدنش را "طرب اصفهانی"
گسارنده‌ باده آورد ساز / سیه‌ چشم گلرخ بتان طراز "فردوسی"
دو چشم مست گلگونت ببرد آرام هوشیاران / دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران "سعدی"

و بسیاری ابیات دیگر که همه در وصف زیبایی و خوش‌اندامی معشوق به کار رفته ‌است. و یا سعدی که به قول دکتر کدکنی بسیار قبل از جناب داستایوفسکی «مانیفست زیبایی» را بیان می‌کند و می‌گوید این زیبایی است که نهایت اعلاء تجربهٔ بشری است و هیچ چیز مقدم بر زیبایی نیست:

"پر طاوس بر اوراق مصاحف دیدم / گفتم این منزلت از حد تو می‌بینم بیش
گفت خاموش که هر کس که جمالی دارد / هرکجا پای نهد دست ندارندش پیش"

داستایوفسکی هم در خطابهٔ پرشور خود در دفاع از زیبایی که از زبان یکی از شخصیت‌های رمان‌هایش بیان می‌شود، می‌گوید: "بشریت بی‌وجود انگلستان باقی خواهد ماند. بی‌وجود آلمان و بی ما روس‌ها، بی‌علوم و بی‌نان به زندگی ادامه خواهد داد. اما فقط بی‌زیبایی است که زندگی ممکن نیست. زیرا بدون ‌زیبایی هیچ کار نمی‌توان کرد. راز معما همین است. راز تاریخ در همین نهفته است. خود علم بی‌وجود زیبایی لحظه‌ای برقرار نخواهد ماند."

اما زیبایی مورد اشاره داستایوفسکی و سعدی چیست که آن را بالاترین تجربهٔ حیات بشری می‌دانند و آن را بر همه چیز مقدم می‌شمارند؟ زیبایی و جمال مورد اشارهٔ حافظ، سعدی، مولوی، شکسپیر و دیگران چیست که آنگونه زیباترین و دلنشین‌ترین سروده‌ های خود را نثار آن می‌کنند؟ زیبایی برای هر انسان و جامعه‌ای معنا و مفهوم متفاوتی دارد. به عقیدهٔ داستایوفسکی چیزی که جهان را نجات خواهد داد درک و شناخت انسان‌ها از زیبایی است و با الهام از او می‌توان گفت که سطح رشد و اعتلای فرهنگی و سیاسی و هنری و در کل همهٔ وجوه اجتماعی یک جامعه را باید در برداشت و نگاه یک جامعه به زیبایی جستجو کرد. انسان از ابتدای پیدایش حیات شیفتهٔ زیبایی بوده‌است.‌ از نقش‌نگاره‌های انسان های ابتدایی بر روی دیوارهٔ غارها و ساخت اهرام مصر و بناهای عظیم در یونان و روم و تخت جمشید و مجسمه و بُت‌های عظیم و دیوان اشعار تا آرایش‌های ظاهری همه برای آن بوده‌ است که انسان چیز زیبایی از خود خلق نماید.

بخشی از بحران انسان امروزی در برداشت و تعریف او از زیبایی نهفته است. در جهان امروز زیبایی در بازار و پول خلاصه شده است. بسیاری از انسان های امروزی و بسیاری از مردم ایران ذوق و تجربه و شناخت شان از زیبایی به شدت در سطح پایین و در بسیاری موارد مبتذل است. انسان امروزی زیبایی ظاهری را در بوتاکس و پروتز و اعمال جراحی و کیم کارداشیانیسم و کاریکاتورهای وطنیِ او می‌شناسد، نه در «دو چشم مست گلگون» و «گلرخ بتان طراز» و «طرة زلف» و «کمان ابرو» و «دامن پرچین» مورد اشاره‌ی سعدی و مولوی و حافظ و فردوسی. انسان امروزی نهایت زیبایی را در رنگ و مدل پورشه و بنز و BMW می‌بیند، نه در کاشی‌کاری و آجرکاری افسونگری فلان بنای تاریخی. انسان امروزی زیبایی را در فلان موسیقی جلف و سبکی که صدایش از هر خودرو و خانه‌ای به گوش می‌رسد می‌یابد نه در نوای تار جلیل شهناز و صدای شجریان. انسان امروزی شعر عاشقانه را در دلنوشته های سطح پایین شاعرنماهای مبتذل می‌جوید تا در غزلیات سعدی و دیوان شمس و دیوان حافظ و عطار و ... . انسان امروزی زیبایی اثر سینمایی را در آثار سخیف سلبریتی های بیگانه با هنر می‌جوید نه در آثار فاخر تاریخ سینما و این مسئله نشان از بحران زیبایی شناسی است. بحرانی که در همه جهان و به ویژه در جامعه ما با وضوح بیشتری قابل ملاحظه است و آینۀ تمام نمای فرهنگ او و به طبع آن سیاست و اخلاق و ... یک جامعه است.




زیباییابتذالدلنوشتهشعر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید