زنانگی و زبان امروزی از ویژگی های مشهود و برجسته اشعار فروغ فرخزاد است. در شعر فروغ فرخزاد برخلاف شعر شاملو و نیما و (به ویژه) اخوان ثالث، کمتر به واژه های فراموش شده و غیر امروزی زبان فارسی برخورد میکنیم و زبان شعری او زبانی امروزی و ساده فهمتر است. (و شاید همین مسئله یکی از دلایل استقبال بیشتر نسل جوان از فروغ فرخزاد در نسبت نیما یوشیج و اخوان ثالث است). ویژگی مهم دیگر شعر فروغ فرخزاد زبان زنانهای است که اغلب اشعار او قابل مشاهده است و در بسیاری موارد حتی بدون دانستن نام شاعر هم میتوانیم حدس بزنیم که شاعر این ابیات یک زن است.
این دو ویژگی بارز "امروزی بودن" و "زنانگی" فرم و شکل خاصی فروغ بخشیده و او را به نماینده زن مدرن و روشنفکر ایران معاصر تبدیل کرده است. زن جدیدی که گاهی از تبعیض های جهان مردسالار شرقی که روح و جسم او را به اسارت گرفته است شکوه میکند، گاهی هوس زنانه را به زیباترین وجه به "ریاضت اندامها" تشبیه میکند و گاهی لذت کاملاً مادرانه "سرانگشتهایی که مسیر جنبش کیف آور جنینی را دنبال میکند" را به دلنشینترین وجه ممکن توصیف مینماید.

فروغ زن عصیانگر عصر قلب های یخ زده و دست های سیمانی است که در آن دیگر جایی برای عشق وجود ندارد و سرما چنان سراسر وجودش را گرفته است که دیگر هیچگاه گرما را احساس نمیکند. فروغ شاعر شکست و سوگوار اسارت زنان در روزمرگی های خانههای دلمرده است و با یأسی آزاردهنده در "ظروف مسین در سیاهکاری مطبخ" و "ترنم دلگیر چرخ خیاطی" و "در جدال روز و شب فرشها و جاروها" به دنبال سرپناهی میگردد.
کدام قلّه کدام اوج؟
مگر تمامی این راههای پیچاپیچ
در آن دهان سرد مکنده
به نقطۀ تلاقی و پایان نمیرسند؟
به من چه دادید، ای واژههای ساده فریب
و ای ریاضت اندامها و خواهشها؟
اگر گلی به گیسوی خود میزدم
از این تقلب، از این تاج کاغذین
که بر فراز سرم بو گرفته است، فریبندهتر نبود؟
چگونه روح بیابان مرا گرفت
و سحر ماه ز ایمان گله دورم کرد
چگونه ناتمامی قلبم بزرگ شد
و هیچ نیمهای این نیمه را تمام نکرد
چگونه ایستادم و دیدم
زمین به زیر دو پایم ز تکیهگاه تهی میشود
و گرمی تن جفتم
به انتظار پوچ تنم ره نمیبرد
کدام قلّه کدام اوج؟
مرا پناه دهید ای چراغهای مشوش
ای خانههای روشن شکاک
که جامههای شسته در آغوش دودهای معطر
بر بامهای آفتابیتان تاب میخورند
مرا پناه دهید ای زنان سادهٔ کامل
که از ورای پوست، سر انگشتهای نازکتان
مسیر جنبش کیف آور جنینی را
دنبال میکند
و در شکاف گریبانتان همیشه هوا
به بوی شیر تازه میآمیزد
کدام قلّه کدام اوج؟
مرا پناه دهید ای اجاقهای پر آتش — ای نعلهای خوشبختی —
و ای سرود ظرفهای مسین در سیاهکاری مطبخ
و ای ترنم دلگیر چرخ خیاطی
و ای جدال روز و شب فرشها و جاروها
مرا پناه دهید ای تمام عشقهای حریصی
که میل دردناک بقا بستر تصرفتان را
به آب جادو
و قطرههای خون تازه میآراید
تمام روز، تمام روز
رها شده، رها شده، چون لاشهای بر آب
به سوی سهمناکترین صخره پیش میرفتم
به سوی ژرفترین غارهای دریائی
و گوشتخوارترین ماهیان
و مهرههای نازک پشتم
از حس مرگ تیر کشیدند
نمیتوانستم، دیگر نمیتوانستم
صدای پایم از انکار راه بر میخاست
و یأسم از صبوری روحم وسیعتر شده بود
و آن بهار، و آن وهم سبز رنگ
که بر دریچه گذر داشت، با دلم میگفت
نگاه کن
تو هیچگاه پیش نرفتی
تو فرو رفتی
_ فروغ فرخزاد
پ.ن: "پری شادخت شعر آدمیزادان" عنوانی است که مهدی اخوان ثالث در سوگنامهای که برای مرگ فروغ سرود، به عنوان لقب فروغ به کار برد. تقریباً تمام شاعران نامدار معاصر از احمد شاملو گرفته تا احمدرضا احمدی، و از مصدق گرفته تا اخوان ثالث، مرثیههایی در مرگ فروغ سرودند. دوست داشتم چندتایی از آنها را میآوردم اما انتخاب از بین ۴۰ یا ۵۰ مرثیه کار مشکلی است!