همهٔ ما دستکم در روایت یک نفر، هیولایی نفرتانگیزیم. وقتی از "خود" حرف میزنیم واقعاً از چه حرف میزنیم؟ به این فکر کردهاید که چه تصاویر مختلفی از ما در ذهن دیگران وجود دارد؟ شناختی که ما از خودمان داریم همان شناختی است که رئیس و همسر سابق و دوست دوران کودکی و پدرمان از ما دارد؟ “من” کیست وقتی هرکس با توجه به شناخت و برداشت و حس و تجربه و زاویه دید خود قلم در دست میگیرد و آن را ترسیم میکند؟
نسخههای متنوعی از ما همزمان در این دنیا زندگی میکند. در حالی که خود را فردی مهربان، عاقل، مسئولیتپذیر و فروتن میشناسیم، عدهای دیگر از ما به عنوان شخصی پرادعا، وراج و نُنُر و متظاهر یاد میکنند. در روایت کسی دوستی غمخوار و قابل اعتمادیم و در دید آشنایی دور، عبوس و آزارنده و غیرقابل معاشرت. برای فرزندمان قهرمانیم و از دید همسایهمان عوضی و قراضه. به چشم اویی که مخفیانه دوستمان دارد الهه زیبایی هستیم و از دید دشمنمان بد منظره و کج و معوج.

ما که هستیم؟ آنچه از خود میشناسیم یا آنچه دیگران فریاد میزنند هستیم؟ جالب نیست که میتوانیم همزمان همهی آنها باشیم؟ موجودی چند سر با شمایل و ویژگیهای مختلف؛ هیولایی زمخت و مهیب با صورت فرشتهسان و لباسهایی معمولی که صبح تا سه و چهل دقیقه در خدمت اهریمن است، بیست دقیقهای در حالت خنثی استراحت میکند و چهار به بعد را با عشق و مهر و ملاحت میگذراند.