او گفت: اما انسان برای شکست ساخته نشده است. انسان ممکن است نابود شود ولی هرگز شکست نخواهد خورد.
کتاب پیرمرد و دریا (( با عنوان اصلی Old Man and the Sea )) نوشته ارنست همینگوی٬ داستانیست که دیدگان هر شخص را میپذیرد و در همین حال جهتی به دیدگاه زندگانی میبخشد. این رمان کوتاه جایزه نوبل ۱۹۵۴ را ازآن خود کرد.
داستان این رمان ۱۰۰ صفحه ای به صورتی جمع و جور و خلاصه هست که حتی شاید به هزار صفحه هم میرسید. اما در همین صد صفحه٬ همنیگوی به شکلی رشته زندگی و دریا رو درهم پیچیده که وجود هر کدوم دلیلی بر وجود دیگریست. تفاسیری که از این داستان وجود داره به قدری زیاد هستند که با گفتن نظر خودم حس میکنم صرفا رشته کوچکی از تمام این داستان برداشت کردم. آنقدر ساده که شاید اهل ادب را به خنده بیاندازد٬ اما همین رشته کوچک مسیری را چنان واضح میسازد که به داشتن همان هم میبالم.
خلاصه داستان مثل خیانتی جاه طلبانه به متن اصلی هست٬ اما از اونجا که این مطلب نقد نیست و یک معرفی هست٬ پس به یک نیمچه نگاه بسنده میکنم تا مخاطب مطلب آشنایی با شروع و وسیله ای که داستان به مخاطب مفاهیم رو میرسونه آشنا کنم.
داستان در باره پیرمردی به اسم سانتیاگو هست که هشتاد و چهار روزه هیچ ماهیی صید نکرده. این رو بیشتر به نشانه بدشانسی میدونن. ولی در روز هشتاد و پنجم پیرمرد میگه که حس میکنه بدشانسیاش تموم شده و میخواد دل بده به دریا. بالاخره ماهیی رو به قلابش میگیره اما بعد پیرمرد میفهمه این ماهیه که داره قایق رو حرکت میده. دو روز تمام پیرمرد تو قایق با نیزه ماهی به قلاب گرفته شده پیش میره و باقی ماجرا.
شاید تو همین چهار خط من سیر داستان رو حداقل تا نصفشو خلاصه کردم. اما بدونید این طرز صحیح رفتار با یک همچین داستانی نیست. مونولوگ یا تک گویی هایی ک پیرمرد با خودش میگه٬ توصیف همینگوی از دریا و شخصیت ها٬ دیالوگ هایی که بین پیرمرد و پسرک حاکی از روابط فراتر از استاد و شاگرده و ... همگی به این داستان عمقی سزاوار تحسین میبخشند. همینگوی با زبان دیگری مستقیم با آدمیزاد ارتباط میگیره.
همینگوی با این داستان به آدم یادآوری میکنه که انسان تا وقتی زندست٬ شانس پیروزی داره. در انتهای کتاب آیا پیرمرد شکست خورد ؟ از نگاهی بله چون صیدی با خود نیاورد ولی از دیدگاهی دیگر با قبول کردن سرنوشت خود این شکست تبدیل به پیروزی میشود٬ جایی که پیرمرد نیزه ماهی رو میکشه با خودش میگه : چند نفر میتونن با گوشت این ماهی سیر بشن٬ اما نه٬ آدم ها لیاقت خوردن گوشت تورو ندارن ای ماهی.
این بررسی برای چالش کتابخوانی طاقچه در تیر ماه نوشته شده. نسخه ای که من مطالعه کردم٬ نسخه صوتی انتشارات گیوا٬ ترجمه محمد صدیق سپهری نیا و با گویندگی حسین نصیری بود. به نظرم ترجمه کتاب روان و گویندگی بسیار خوبی داشت. از سه ساعتی که با گوش دادن این کتاب سپری کردم بسیار لذت بردم. جای گفتن هم هست که حقیقتا من با نسخه متنی شروع کردم ولی متاسفانه به دلیل جذب نکردن داستان٬ نصفه ولش کردم. اما با گوش دادن به نسخه صوتی این امکان بزرگ وجود داره که دوباره با ذهنیت کاملا بازتری سراغ این کتاب برم.