چیزی از لقمه حلال نمی دانست ولی مطمئن بود لقمه خودش درست نیست ؛ مهمان صاحب خانه بود و بوقت نهار گفت : میزبان مرا ببخش شاید یک ساعت دیگر بازگردم ، صاحب خانه گفت لقمه ی ما درست نیست آیا! و چیزی نگفت بلند شد و در خروجی در رو بازگرداند و گفت لقمه حلال به من نیامده است و رفت!!! موهای سپیدش و قد خمیده اش حسرتی از یک عمر در نهان داشت و آن لقمه حلالی بود که انگار نداشته است
مهمترین ثروت دارایی نهان است ، دارایی که تو را از یک عمر زندگی پشیمان نخواهد نمود و همیشه تو را جوان نگاه میدارد ، چه خوب است که عمرمان با آسایش جان باشد نه آسایش نان!!!!