خیلی جاها برای استخدام شدن در شرکت های مختلف رفتم ولی واقعیتش رو بخواید اکثر شرکت های خصوصی سو استفاده کردن یا برده گیری افراد براشون خیلی معمول شده. من معتقد نیستم خیلی آدم خاصی هستم و باید باعث افتخارشون باشه که من رو استخدام کنند ولی خب من از موسسات معتبر مثل یودمی و کورسرا مدارک مختلف دارم و دانشگاهی که درس خوندم یکی از بهترین های ایرانه. حس می کنم انجام دادن یک سری کار ها که وظیفه من نیست بیشتر به خودم توهین کردم و شان خودم رو دو دستی پایین آوردم.
تصمیم گرفتم که خودم یک کاری برای دست و پا کنم دیدم اکثر دوستام مغازه گرفتن جنس میخرن میفروشن با صحبتی که با اون ها کردم متوجه شدم کاسبی تو ایران تقریبا خوابیده و البته من خودم همچین سرمایه ایی برای شروع ندارم.
میرسیم به نقطه ایی که من تصمیم گرفتم در یوتوب ولاگر بشم. مدت زیادی رو تو این پلتفرم چرخیدم که سطح ویدئو ها رو ببینم واقعیت یک سوراخ بزرگ پیدا کردم در سطح ولاگ فارسی و فقط یک نفر به نام مستعار "میا" رعایتش میکرد اونم مهارت داستان گویی و روایت گویی بود که اون داشت ولی بقیه نداشتن.
برای پوشاندن این سوراخ برای خودم گفتم برم یک کورس درمورد این موضوع ببینم در سایت مسترکلاس دوره نیل گیمن نویسنده معاصر پر افتخار رو شرکت کردم و دیدم و نتیجه این دوره در قالب یک مقاله در اختیارتون میذارم.
این دوره یکی از بهترین دوره هایی بود که دیدم سعی کردم در این مقاله خلاصه مفیدی براتون بنویسم این دوره رو من حدود سه بار دیدم تا عمیق بشم در نوشتن مطالبش و خودتون بهتر میدونید این دوره انگلیسی هست و فارسی سازیش اونقدر کار آسونی نبود اما هنوز امیدوارم از من حمایت و حداقل لایک کنید.
انسان ها موجوداتی داستان سرا هستند. خیلی وقت ها دروغ میگیم و چیز های عجیب غریبی تعریف میکنیم که آخرش رو به یک حقیقتی بخواهیم وصل کنیم. در واقع داستان هایی که داریم روایت میکنیم بخشی از وجود ماست.
شما میتونید با اغراق در مورد موضوعی داستان بگید که حقیقت دارد. میتونید درمورد اژدها و شکست آن صحبت کنید با اینکه اژدها وجود نداره اما شکست مشکلات بزرگ یک حقیقت هست.
نیل گین درمورد دوران جوانی که داستان می نوشت روایت کرد که در اون زمان میتوانسته خوب بنویسه، خوب خلاصه کنه و متونی در حد عالی بنویسه اما اونقدر که باید داستان هایش پیشرفت میکرد ولی نکرد با مشورت از کسانی که تو نویسندگی سرآمد شدن مشکلش رو فهمید اونم این بود که نیل گین از نظرات و قضاوت مردم میترسید و داستانی که میگفت داستانی نبود که صادقانه از سمت خودش باشه بیشتر با لحن بیان و شیوه نگارش دیگران مینوشت و از زمانی که صداقت رو داستان هاش اضافه کرد تحول عظمیمی در سطح نگارش اون افتاد.حتی اگر موضوعی رو تجربه نکردین مصاحبه کنید با کسانی که این موضوع رو تجربه کردن همین باعث میشه به بن بست نخورید در روایت داستان.
همه ما در ذهن خود کمپوست یا پوسال آشغال هایی درست کردیم که روی هم در حال جمع شدن هستند. کاری که در واقع میشه کرد اینه که دفتریادداشتی در دست داشته باشیم یا در گوشیمون برنامه نوت را داشته باشیم و چیز هایی که در روزمره رو میشنویم یا میبینم رو یادداشت کنیم در واقع مواردی رو یادداشت کنیم که بنظر جالب میاد.
نیل گیمن درمورد مهمترین سوال نویسندگی میگه که یک دختر بچه ازش پرسید اونم این بود که " ایده هاتون رو از کجا میارید؟" جواب مستقیمی که داد نیل گیمن به این سوال : در ابتدا سعی کنید رفتار روزمره آدم ها رو در نظر بگیریم و در موردش فکر کنیم و خیلی وقت ها در مورد نقض شدن این رفتار صحبت کنیم. یکی دیگه از راه ها ترکیب مفاهیم مختلف بود مثلا ما شنیدیم اگر گرگی انسانی رو گاز بگیره اون انسان گرگینه میشه میتونیم مفهوم گرگینگی رو با یک موجود دیگه ایی به غیر انسان ترکیب کنیم که خودش یک ایده متفاوت خواهد شد.
پیدا سبک چه در نویسندگی چه در موسیقی از یک چیز به وجود میاد اون هم اشتباه. اشتباه کردن باعث میشه سبک نگارش و داستان سراییتون دستتون بیاد ولی خب در ابتدا باید تقلید کنید.
منظور از تقلید اینه که شما الان میخواید ولاگر آشپزی بشید در ابتدا میرید چند تا کتاب آشپزی رو یکمش رو میخونید بلاخره کتابی رو پیدا میکنید که با سبک نگارشش خیلی حال میکنید و دوست دارید مثل اون بنویسید ولی خب در ابتدا باید تقلید کنید تو این تقلید کردن ها اشتباه میکنید و در نهایت حاصل اشتباه کردن سبک نگارش شما رو میسازه.
نکته بعدی این هست که باید اشتباهات رو از متنی که نوشتین در بیارین تا بتونید سبک نویسندگی خودتون رو اصلاح کنید و حتما حتما در نوشتن داستان اون رو نصف و نیمه رها نکنید هرجوری شده به اتمام برسونید این تجربه خیلی ارزشمندیه و باعث میشه بعد یک مدت کاملا یک فرد متفاوت در نوشتن بشید.
پیدا کردن سبک نگارش در نوشتن متون داستان یک بحث هست، بحث دیگه اینکه داستانی که دارید میگید گاهی اوقات اول شخص یعنی از زبان خودتون و گاهی به صورت شخص سوم و گاهی از زبان فرد دیگه دارید چیزی میگید که در متون با توجه به حال هوایی که داره ولاگتون باید لحاظ کنید.
نیل گیمن در ادامه دوره میگه احتمالا کسانی که در ابتدای راه هستند یکی از دغدغه هاشون اینه که چجوری داستانی که دارند رو توسعه دهند. با یک سوال جواب این موضوع داده میشه اونم اینه که هرجا به بن بست خوردند بپرسند " چه چیزی قرار هست اتفاق بیوفته؟" اگه جواب این سوال رو ندونی یعنی تو در بازی نویسندگی باختی و در واقع چیزی برای ارائه کردن نداری.
مورد دیگه ایی که بهش اشاره شد روایتی که دارید می کنید حتما باید بدونید درمورد چی هست مثلا دارید داستانی درمورد بیمار روانی می نویسید یا فردی که بیش فعالی داره به هرصورت دونستن روند داستان مهم است.
موضوع مهم دیگری که در این دوره درموردش بحث شد این بود که درمورد شخصیت و جزئیات این افراد فکر کنند که مثلا در حال انجام چه کاری میکنند و چه نقشی در داستان ما دارندو نحوه تعامل آن ها با سایرین و قرار است چجوری در داستانمون به این افراد چنگ بزنیم.
دیالوگ ها در داستانی که در حال نوشتن آن هستیم شخصیت کارکتر رو میسازه. تمام تلاش باید بر این اساس باشه که جملات مفید تر در حجم کمتری گفته بشه تا اصل مطلب رو برسونه و خسته کننده نباشه.
گوش کردن به کارکتر یکی از مهم ترین عوامل برای روایت کردن یک دیالوگ هست تا بتونیم یک دیالوگ تر و تمیز بنویسیم.
*این بخش در دوره یک مقدار طولانی بود و برای کسانی که قصد ولاگ درست کردن دارن زیاد کاربردی نیست*
خلاصه این بخش از این دوره برای روایت کردن فضا اینه که شما اگر قرار هست درمورد روزمره ولاگ درست کنید باید حتی روایت کنید که غذایی که برای ناهار میخورید رو بیرون میرید یا تو خونه در بخش های قبل گفته شد که چجوری ایده پردازی کنید، کارکتر ایجاد کنید. الان اهمیت فضای دقیقی که باید توصیف کنید رو متوجه شدید.
شما در مورد تمام احساستون در مورد اون فضا و حتی بوی خاصی اگه داره باید توضیحش بدید.
هیچ دلیلی برای توضیح ندادن شما وجود ندارد. تصور کنید که میخواید یک چیزی رو به دیگران معرفی کنید دقیقا با همون توضیحات وصفش کنید. سعی کنید در توضیحاتی که میدید خاطره ایجاد کنید نسبت دادن بو خیلی میتونه در این مورد کمک کننده باشه در واقع شما باید همه چیز رو توضیح بدید و از حواس مثل سرد بودن مرطوب بودن و بو این توضیحات رو به خاطره انگیز بودن تبدیل کنید.
واقعیت در این دوره درمورد اهمیت طنز گفته شد ولی سطح طنزی که تو این دوره مطرح شد زیاد برای حال و هوای فرهنگ ایرانی مناسب نبود به خاطر همین درک خودم رو جامعه فارسی زبون میگم نه حرفای این دوره.
مردم طنز رو دوست دارن و تنها چیزیه که تو خیلی از مشکلات حال مردم رو خوب میکنه. پس فهمیدیم نباید خشک باشیم بلکه شوخ طبعی خیلی مهمه ولی یک اما مهم داره که مرز خیلی باریکی بین بامزه بودن و لوس بودن هست که اگه نتونید کنترلش کنید شاید با شخصیت خودتون بازی دارید میکنید بنظرم سطح طنز خیلی ظریف در حدی که چاشنی صحبت هاتون باشه و یادتون نره شما استند آپ کمدین نیستید.
مطمئن باشید به این موضوع در طول نوشتن روایت و داستان های ویدئو هاتون برخورد می کنید که از یک جایی به بعد احساس می کنید چیزی نمیتونید بنویسید در اولین قدم بهترین کاری که میتونید انجام بدید نوشتن رو کنار بذارید یکم بیرون برید قدم بزنید یا یک کاری دیگه ایی انجام دهید و دوباره سر متن برگردید و از اول تا اونجایی که نوشتید بخونید به شکلی بخونید که انگار تا الان نخوندینش خیلی وقت ها با این کاری که گفتم از بن بست نجات پیدا می کنید.
اما گاهی اوقات بن بست شما ناشی از این نیست که از ریل خارج شدید و با یک بار خوندن اشتباه رو بفهمید و به ریل برگردید، در واقع بن بست میتونه ناشی از این باشه شما سطحی هستید و در داستانی که نوشتید عمق خاصی ایجاد نکردید.
به یاد داشته باشید در نوشتن داستان چه طرح کلی داشته باشید چه نداشته باشید یک سری اتفاق هایی که قرار است بیوفتد رو میدونید و یک سری چیزا رو نمیدونید نیل گیمن این موضوع رو به رانندگی در مه تشبیه می کند که وقتی داستانی رو مینویسید فقط چند قدم جلو رو می بینید و گاهی اوقات جلوتر میرید مه از بین میره و قدم های بیشتری رو میتونید ببینید.
تا اینجای مقاله اگه پیش اومده باشید یک داستان، روایت و یا شایدم فیلمنامه ایی نوشته اید و به اتمام رسوندید الان نقطه ایی هست که حدودا 10 روز باید سمت متنی که نوشتید نرید و بعد این 10 روز صرفا به عنوان خواننده متنی که نوشتید رو شروع کنید به خوندن. وقتی به این شکل می خونید در واقع نگاهتون رو به متن تغییر دادید و بعد اتمامش از خودتون می پرسید این متن درمورد چی بود؟.
متنی که نوشتید رو سعی کنید برای دیگران بخونید یا ازشون بخواهید بخونن و نظرشون رو بگن در واقع نظر دیگران اطلاعات ارزشمند و مهمی رو میده که بتونیم کاری که انجام دادیم رو اصلاح کنیم.
نیل گیمن در پایان این بخش میگه که نترسید و تنها چیزی که در این جهان اتفاق نمی افتد کمال است. شما تا شروع نکنید به نوشتن صفحه خالی رو نمی تونید ویرایش کنید و بپذیرید شما همیشه در بهترین حالت اشتباه دارید و دست از کمال طلبی بردارید.
نیل گیمن بعد از گفتن این قوانین اشاره به این می کنه که نویسندگی دو جز هست یکی اینکه شما چیز هایی رو باید بگید که بخشی از شماست حرف شماست رفتار شماست و جزء بعدی، شما بار ها و بار ها متنی که نوشیتید رو باید بخونید و گاهی اوقات باید با عباراتی که متن رو بهتر میکنه تعویض میکنید.
شما در ابتدای راه قرار است بسیار رد شوید یا دیده نشوید ولی باید فروتن باشید و بپذیرید که باید ادامه بدید و بهتر شوید اگر الان دیده نمیشید احتمالا به این دلیله که اونقدر خوب نیستید پس باید خوب بشید و این خوب شدن فرایندی که با شروع کار بعدی و اصلاح اشتباهات صورت می گیره.