مهدیج
مهدیج
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

ترمینال جنوب

یادمه اولین باری که تنهایی رفتم ترمینال جنوب که بلیط اتوبوس بخرم و برم دانشگاه ، دنیا برام خیلی بزرگ شده بود ، انگار یهو پرتاب شده بودم وسط زندگی . یه حس غرور و سرخوشی رشنفکرانه ی ، دیگه داری مرد میشی پسر، همراه با ترس و دلشوره ی ، نه داداش اینا واسه کتاباس فعلا بپا جیبتو نزنن مهندس ، داشتم . بلیطو از تعاونی یادم نیست شماره چند گرفتم و پله هارو اومدم پایین وایسادم روبروی صف اتوبوسا . دسته ی کیف سامسونتی که برای قبولی تو‌ دانشگاه هدیه گرفته بودم ، سفت چسبیده بودم و هاج ‌و ‌واج دوربرو نگاه میکردم . به موهام ژل زده بودمو با دقت زیاد فرق وسط باز کرده بودم . ترمینال حسابی شلوغ بود . بعد از چند دقیقه یکی سیگار به لب اومد به طرفم و ‌گفت : داداش آتیش داری ؟ یه مکث کوتاهی کردم و گفتم : نه آقا ، من دانشجو ام . چشماش گشاد شد و یه پوزخندی زدو رفت . دسته ی کیفمو محکمتر گرفتم و تا شاگرد راننده اتوبوس داد بزنه ، سمنان دامغان شاهرود بیا بالا ، اونقدر دسته ی کیفو فشار داده بودم که تا خود ترمینال شاهرود کف دستم درد میکرد . هنوزم هر وقت فندکمو گم میکنم ، یه ته دردی کف دستم حس میکنم .

ترمینال جنوبدانشگاهدانشجوداستان کوتاهسیگار
فیلم و سفر دوست دارم . گاهی می نویسم .
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید