مهدی شریف
مهدی شریف
خواندن ۱ دقیقه·۷ سال پیش

داستان دنده‌های ۱۸ چرخ و زندگی

دوستی از یکی از دوستانش خاطره‌ای نقل ‌می‌کرد که به نظرم دقیقا معنی زندگی‌ست:

سال ۷۶ یک روز وقتی دانشجو بودم از گرگان برای تعطیلات میان‌ترم به رودسر بر می‌گشتم، سوار یک ۱۸ چرخ شدم.
راننده مدام بین دنده‌ها جابجا شد تا بعد از حدود ۱۵ کیلومتر به سرعت استاندارد رسید و به راه ادامه داد.
نزدیک رودسر که شدم یاد سرعت گرفتن که افتادم، پیش خودم گفتم خوب باید زودتر بگم تا راننده دنده‌ها رو عوض کنه و بایسته.
به کسگر محله که حدودا ۵ کیلومتر با رودسر فاصله داشت رسیدم به راننده گفتم پیاده میشم، راننده دنده رو خلاص کرد و ترمز گرفت و من پیاده شدم و مجبور شدم ۵ کیلومتر پیاده برم تا به خونه برسم!!!

این داستان منو یاد زندگی انداخت، گاهی اوقات کلی تلاش می‌کنیم و بالا پایین می‌زنیم تا به اهداف‌مون برسیم ولی در راه اشتباه هستیم و یادمون میره می‌تونیم با یک ترمز از اول راه درست رو انتخاب کنیم و ادامه بدیم.

یا گاهی اوقات یک ترمز در راه درست باعث میشه مدت‌ها طول بکشه تا به سرعت قبل برگردیم.

خاطرهداستانتریلی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید