شما اغلب خودتان را متقاعد میکنید که دستاوردهای بزرگ به اقدامات بزرگ نیاز دارند. پیشرفت یکدرصدی قابلتوجه نیست و گاهی حتی به چشم نمیآید، اما میتواند بسیار مؤثر باشد، بخصوص در درازمدت.
تأثیر پیشرفتهای کوچک در بلندمدت شگفتآور است. میتوان چنین گفت: اگر در هر روز یک سال یک درصد بهتر شوید، درنهایت سی و هفتبرابر بهتر از سال قبل خواهید بود. عادتها لازمة پیشرفت شخصیاند. همانگونه که با افزایش سود، پول چندبرابر میشود، با تکرار عادتها نیز تأثیر آنها چندبرابر خواهد شد. متأسفانه فرایند کند تغییر اجازه میدهد عادتهای بد نیز بهراحتی شکل بگیرند. اگر امروز غذای ناسالمی میل کنید، وزنتان چندان تغییر نمیکند. اگر سستی کنید و پروژهتان را به فردا بیندازید، هنوز میتوانید آن را در زمان دیگری انجام دهید، اما زمانی که هرروزه و با تکرار تصمیمات اشتباه، خطاهای کوچک و ارائة توجیههای ناچیز، اشتباهات یکدرصدی را تکرار میکنید، انتخابهای ناچیزتان به نتایج سهمگینی تبدیل میشوند. گردآمدن این اشتباهات، همین اشتباهات کوچک یکدرصدی این جا و آنجاست که به مشکل منجر میشود.

موفقیت، محصول عادتهای روزانه است نه یک دگرگونی بزرگ و یکباره در کل زندگی
یعنی مهم نیست در حال حاضر چقدر موفق یا ناموفقید، مهم این است که آیا عادتهایتان شما را در مسیر موفقیت قرار میدهند یا خیر.
دستاوردهای شما مقیاس اندازهگیری عادتهایتان هستند. دارایی خالصتان مقیاس اندازهگیری عادتهای مالیتان هستند. نظم خانوادهتان مقیاس اندازهگیری عادتهای نظافت شماست. شما آن چیزی را به دست میآورید که به طور مکرر انجام میدهید. زمان، فاصله موفقیت و شکست را بیشتر میکند هر چه به زمان بدهید، زمان چندبرابر به شما پس میدهد. عادتهای خوب، زمان را به دوست شما عادتهای بد زمان را به دشمن شما تبدیل میکند. باید بدانید کارکرد عادتها چگونه است و چگونه میتوانید بر اساس علایقتان آنها را طراحی کنید تا بتوانید در مسیر رشد قرار بگیرید.
سرطان در هشتاد درصد دورة خود شناسایی نشده باقی میماند، سپس در عرض چند ماه به بدن چنگ میاندازد. بامبو در پنج سال اول چندان به چشم نمیآید، چون در زیرزمین ریشههای مستحکمی ایجاد میکند و سپس در عرض شش هفته به حدود سه متر میرسد. عادتها هم به همین صورت، در ظاهر تغییری ایجاد نمیکنند تا اینکه به آستانه مهمی میرسند و عملکرد جدیدی پیدا میکنند. قدرتمندترین نتایج دیر به دست میآیند. عادتها باید ماندگار باشند تا تأثیرگذار باشند. دنیای خارجی آن رویداد تأثیرگذار را میبیند نه فرایند دستیابی به آن را.
موفقیت به صبر نیاز دارد. تمام چیزهای بزرگ از شروعهای کوچک به دست میآیند. تصمیمی کوچک و ساده بذر هر عادتی است، اما وقتی تصمیم تکرار میشود، عادت اهداف جوانه میزند. بعد هم قدرتمندتر میشود و شاخههایش گسترده میشوند.
عقیده عموم بر این است که بهترین راه برای دستیابی به آنچه میخواهیم این است: تعیین اهداف معین و قابلپیگیری اما در نهایت متوجه شدند که نتایج با اهدافی که تعیین کرده بودند ارتباط کمی داشتند و تا حد زیادی به سیستمی که دنبال میکردند بستگی دارد.
سیستمها و اهداف چه فرقی با هم دارند؟ اهداف به نتایجی مربوطاند که میخواهید به دست آورید، درحالیکه سیستمها با فرایندی سروکار دارند که نتایج به آن منجر میشوند. برای مثال اگر مربی بسکتبال بودید هدف "پیروزی در مسابقات " را نادیده میگرفتید و فقط بر تمرینات روزانه تیم متمرکز میشدید، آیا نتیجهای به دست میآوردید؟ به نظرم به نتیجه میرسیدید. اهداف برای تعیین مسیر مناسباند اما برای پیشرفتکردن، سیستمها بهترین چیز ممکن هستند.
افراد موفق و ناموفق اهداف یکسانی دارند، پس اهداف نمیتوانند وجه تمایز برنده از بازنده باشند. تنها زمانی به نتایج متفاوت دست پیدا میکنید که سیستمی از پیشرفتهای کوچک و مستمر را عملیاتی کنید.
تصور کنید اراده کنید و انرژیتان را صرف تمیزکردن اتاقتان اختصاص دهید، اتاقتان تمیز میشود. اما اگر همان بینظمی را ادامه دهید، بهزودی تلی از زباله و آشغال خواهید داشت. ازآنجا که سیستم خود را تغییر ندادهاید، بازهم به همان نتیجه خواهید رسید. شما علائم یک مشکل را برطرف کردهاید، اما در علت آن تغییری ایجاد نکردهاید. برای دستیابی به نتیجه موردنظر، باید مشکلات را در سطح سیستم حل کنید و دادههای ورودی را تغییر دهید تا بازده خروجی خودش تغییر کند.
یکی از مضامین اصلی این کتاب تمرکز بر سیستم کلی است، نه انتخاب یک هدف واحد که یکی از معانی عمیقتر " خرده " است. در حال حاضر احتمالاً متوجه شدید که خرده عادت به معنای یک تغییر کوچک یک دستاورد جزئی و یک درصد بهبود است. عادتها شبیه اتمهای زندگیمان هستند، هرکدام یک واحد ضروری اندک که به موفقیت کلیمان کمک خواهند کرد.
You Do Not Rise to The Level of Your Goals. You Fall to The Level of Your Systems
شما تا سطح اهدافتان بالا نمیروید. شما تا سطح سیستمهایتان پایین میروید.
به شما توصیه میکنیم بهجای تمرکز روی اهداف، روی سیستمهایی تمرکز کنید که آن اهداف را بهصورت طبیعی تولید میکنند.
چرا تکرار بعضی عادتهای بد اینقدر راحت است و ایجاد عادتهای خوب، سخت؟
به نظر میرسد وقتی عادتی نهادینه شود، دیگر تا ابد باقی میماند، بخصوص عادت بد. تغییر عادتها به دو دلیل مشکل است:
۱. سعی میکنیم عامل های اشتباه را تغییربدهیم.
۲. سعی میکنیم عادتها را به شکل غلط تغییربدهیم.
خیلی از ما فرایند تغییر در عادتهایمان را با تمرکز روی چیزی که میخواهیم به دست بیاوریم، شروع میکنیم. این کارما را به عادتهای مبتنی بر نتیجه میرساند. راه جایگزین این است که عادتهای مبتنی بر هویت بسازیم. با این رویکرد، با تمرکزکردن روی این که " چه کسی " میخواهیم باشیم، کار را شروع میکنیم. در عادتهای مبتنی بر نتیجه، تمرکز روی هدف است. در عادتهای مبتنی بر هویت، تمرکز روی این موضوع است که چه کسی میخواهید باشید. وقتی عقاید پشت عادتهای گذشته را تغییر ندهید، تغییر عادت سخت خواهد بود. هدف جدید و نقشه جدیدی دارید؛ ولی هنوز آن " کسی " را که هستید تغییر ندادهاید.
بالاترین نوع انگیزش درونی وقتی است که عادتی به بخشی از هویت شما تبدیل میشود. این که بگوییم من آدمی هستم که فلان چیز را " میخواهد " ، یک چیز است و اینکه بگوییم من چنین آدمی " هستم " ، چیز کاملاً متفاوتی است. هرچه بیشتر به جنبه خاصی از هویتتان افتخار کنید، انگیزه بیشتری برای حفظ عادتهای مرتبط با آن پیدا میکنید. اگر زیبایی موهایتان باعث افتخارتان باشد، همه جور عادتی برای مراقبت از موهایتان پیدا میکنید. وقتی پای حس افتخار در میان باشد، دیگر با چنگودندان برای حفظ عادتهای مرتبط با آن میجنگید.
تغییر هویت وقتی در راستای خواسته شما باشد، به نیرویی مثبت در راه بهبود شخصی تبدیل میشود، ولی وقتی علیه شما وارد عمل شود میتواند بهنوعی طلسم تبدیل شود. ایجاد عادتهای خوب منطقی به نظر میرسند؛ اما باید باهویت شما در تضاد نباشد. برای پیشرفت باید بعضی از آموزهها را فراموش کنید. برای رسیدن به بهترین نسخه ممکن از خودتان باید دائم عقایدتان را ویرایش و هویتتان را بهروز کنید و آن را گسترش دهید.
هویت شما از دل عادتهایتان بیرون میآید. به عبارت دقیقتر عادتها راهی برای تجسم هویت هستند. وقتی هر روز تختتان را مرتب میکنید، به هویت یک فرد منظم تجسم میبخشید. وقتی هر روز مینویسید، به هویت یک فرد خلاق تجسم میبخشید. هرچه یک رفتار را تکرار کنید، هویت مرتبط با آن رفتار را تقویت میکنید. بهاینترتیب، فرایند ساخت عادتها درواقع فرایند بهوجودآمدن هویت شماست. خرده عادتها هم میتوانند تغییرات معناداری ایجاد کنند و این کار را با بیشتر کردن مدارک یک هویت جدید انجام میدهند.
کاربردیترین راه تغییردادن آن کسی که هستید، همان تغییردادن کارهایی است که انجام میدهید.
You Are What You Do. Not What You Say You Will Do – Carl Jung
شما عمل و کاری که انجام میدهید هستید. نه آن کاری میگویید انجام خواهید داد
پایان قسمت اول
امیدوارم این خلاصه کتاب براتون مفید واقع بشه ، در قسمت های بعد به ادامه این کتاب می پردازیم.
ممنون از وقتی که گذاشتید بابت مطالعه ، اگر نکته ای بود که فکر میکردید به درد من و بقیه میخوره لطفا تو کامنت باهامون به اشتراک بذارید.