مهراد روستا
مهراد روستا
خواندن ۳ دقیقه·۶ سال پیش

تجربه‌های کاری مهراد: این قسمت علی‌بابا

تصمیم گرفتم گاهی از تجربه‌های کاری‌ام (و این بار از مصاحبه‌های کاری) که انجام می‌دم بنویسم. به دو دلیل:

  • ۱. باعث می‌شه در تاریخ ماندگار بشن و اگر کس دیگری یا خودم ۱۰ سال دیگه این نوشته‌ها‌ رو بخونه، می‌تونه حس و حال یک مصاحبه کاری رو درک کنه؛
  • ۲. اشتراک‌گذاری این تجربه‌ها باعث می‌شه بقیه افراد هم به این مسائل توجه کنن و معیاری برای یک مصاحبه‌کاری خوب ایجاد شه. قاعدتا من یک فرد کم‌تجربه هستم ولی این کار رو دوست دارم.

این اولین قسمت از این نوع نوشته‌ها خواهد بود.




یک‌شنبه این هفته، یعنی ۶ خرداد ۲۰۱۸ به یک جلسه گفت‌گوی کاری در شرکت علی‌بابا دعوت شدم. دلیل این مصاحبه، توییتی از «جاوید ایزدفر» در توییتر بود.

نگاره‌ای از تویت جاوید
نگاره‌ای از تویت جاوید

رزومه‌ام را برایش ارسال کردم. و او با ایمیل زیر به آن واکنش نشان داد.

باز هم «مهرداد» خطاب شدم :))
باز هم «مهرداد» خطاب شدم :))


بعد از یک هفته (مطمئن نیستم) ایمیلی از «منابع انسانی» شرکت علی‌بابا به دستم رسید. ایمیلی که درخواست شماره تلفن‌همراه من رو داشت.

ایمیل مذکور و پاسخ من
ایمیل مذکور و پاسخ من

من معمولا تمایلی به گفت‌و‌گوی تلفنی ندارم. کیفیت ضعیف صدا و فوری بودن مکالمه به من احساس «زیر حمله» بودن می‌ده. احساس عدم امنیت. من تمایل به این ندارم که ازم پاسخ فوری بخواهند. تمایل دارم برای پاسخ دادن بتوانم تا چند ثانیه فکر کنم. گفت‌وگوی صوتی (مخصوصا وقتی بر روی سیستم قدیمی تلفنی باشد و نه سامانه با کیفیت اینترنت) این امکان را از من می‌گیرد. برای همین اگر این متن را می‌خوانید و من را می‌شناسید، لطفا با من تماس تلفنی نگیرید :) ترجیحا از یک جایگزین باکیفیت استفاده کنید.

اما در هر صورت، من شماره تماسم رو فرستادم. بعد از دقایقی با من تماس گرفته شد. تماسی که شش دقیقه به طول انجامید و سوالاتی مانند: «در حال حاظر مشغول به کار هستید؟» و «آخرین محل کارتون رو چرا ترک کردید؟» و «دانشجو هستید؟» در آن پرسیده شد.

در انتهای تماس، قرار ملاقاتی برای فردا بعدازظهر ساعت ۴ تنظیم کردیم.


فردا ساعت ۳:۴۵ دقیقه به محل شرکت (واقع در خیابان مطهری) رسیدم. پنج دقیقه معطل کردم و سپس، تماسی با منابع‌انسانی گرفتم. بهم گفتند وارد طبقه سوم بشوم.وارد شدم. به اتاقی وارد شدم و بهم گفته شد منتظر مصاحبه‌گر (که مدیر بخش Front-End بود) بمانم. دقیقا در ساعت ۴:۰۰ آقای x (چقدر بد است که اسمشان خاطرم نیست) وارد اتاق شد. من واقعا از شدت دقیق بودن زمان‌بندی خودم و آقای x تعجب کردم. تا به حال قرار دیداری اینقدر دقیق نداشتم.

به هر حال گفت‌و‌گو شروع شد. بعد از سلام و احوال‌پرسی و صحبت لطیفی درباره تی‌شرت «جنگ‌های ستاره‌ای»ام، گفت‌و‌گو با سوالاتی عادی در مورد وضعیت کاری ام شروع شد، سوالاتی یادم مونده رو فهرست می‌کنم:

  • از محل کار قبلی‌ام پرسیده شد.
  • بهم توضیحاتی در مورد شرکت علی‌بابا و ادغام «زورق» در اون داده شد.
  • ازم سوالاتی در مورد Server side rendering پرسیده شد. ( یکی از نکات مفید این جلسه برای من، آشنایی با مخفف SSR و CSR بود) نمونه سوال:
- چه کارهایی در CSR قابل انجام است اما برای مثال در SSR قابل انجام نیست؟ مثلا دستور Console.log در هر دو قابل انجام است.
پاسخ: دسترسی به متغیر window و سایر متغیرهای مربوط به مرورگر
معایب و مزایای SSR چیست؟

سپس بهم توضیحاتی از شرکت داده شد. شرایطِ کاری که توصیف می‌کردند قطعا خیلی خوب بود. اگر در توییتر هم اسم شرکت را جست‌وجو کنید می‌توانید فهرستی از آن‌ها رو ببینید. به هر حال گفت‌وگو تمام شد و پس از خدافظی از ایشان، با خانه برگشتم :)


نکته خوب این گفت‌وگوی کاری برای من این بود که فردای مصاحبه نتیجه‌ی آن بهم اعلام شد. در همین زمینه نوشته نیما شفیع‌زاده را توصیه می‌کنم بخوانید:

https://www.nima.today/XMJbw/

همین :) در کل راضی بودم از فرایند و به نسبت سایر گفت‌وگوی‌های کاری که داشتم، فرایند اچ‌آر علی‌بابا رو خوب ارزیابی می‌کنم. امیدوارم فرصتی پیش بیاد تا در آینده بتونم با تیم پرانرژی و فعالشون همکاری داشته باشم :)

و تمام.



مصاحبه کاریعلی‌باباتجربه‌های کاری
من منُم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید