ویرگول
ورودثبت نام
مهراد روستا
مهراد روستا
خواندن ۵ دقیقه·۶ سال پیش

تجربه‌های کاری مهراد: هادی، لئونارد و ۱۳ ماه در نظربازار

نظربازار در فینووا در این‌جا ساکن بود :)
نظربازار در فینووا در این‌جا ساکن بود :)

سال ۹۵ دو نفر مردند. دقیق‌تر بگم دو ترانه‌سرا-خواننده. یکیشون هادی پاکزاد و اون یکی لئونارد کوهن. من زیاد به ترانه‌های کوهن گوش نداده بودم اما هادی به خاطر نزدیکی بیشتری که بهش داشتم، برام مهم‌تر بود. هر چند تا به امروز هیچگاه به خاطر مرگ کسی ناراحت نشدم.

چهارشنبه، ۱ دی ۱۳۹۵ پیامی به دستم رسید. به قول این فرنگی‌ها «دایرکت مسیجی» در توییتر. احسان احمدی قراچه که در توییترش این بخش «CTO @NazarBazaar_ir, Founder @Circloscope» به چشم می‌خورد.

«سلام مهراد عزیز، دنبال نیروی فرانت‌اند کار هستیم. تمام وقت، تهران. عمده کار در حوزه کوردوا، جی‌کوئری، انگولار و جاوااسکریپت است. یه بخش‌هایی هم با وردپرس. رزومه‌شما رو در سایتتون دیدم. شما علاقه به همکاری دارید؟» احسان گفت.
«سلام مهراد عزیز، دنبال نیروی فرانت‌اند کار هستیم. تمام وقت، تهران. عمده کار در حوزه کوردوا، جی‌کوئری، انگولار و جاوااسکریپت است. یه بخش‌هایی هم با وردپرس. رزومه‌شما رو در سایتتون دیدم. شما علاقه به همکاری دارید؟» احسان گفت.


در اون روزگار من مهراد متفاوتی بودم. تقریبا دانشم در مورد جاوااسکریپت محدود به چند چیز تزئینی بود. البته در مورد طراحی قالب‌های وردپرس و اندکی PHP قبلا هم کار کرده بودم ولی خب اونقدری اعتماد به نفس نداشتم که بتونم پامو جلوتر بزارم.

اون زمان توی گیت‌هابم هم یه سری پروژه داشتم که ارتباط داشت به هادی پاکزاد. مثلا سورس ربات تلگرام ارسال آهنگ‌ها و یا یک وب‌سایت که موزیک‌ها و لیریکس‌ها رو مثل Musixmatch با هم نشون می‌داد. البته همشون در سطح خیلی پایه‌ای بودند و امروز اَصلَن روم نمی‌شه نگاهشون کنم.

شنبه ساعت یازده رسیدم به «برج فناوری امیرکبیر» مذکور (همان فینووا) و از شانس احسان رو همون دم درش دیدم. سلام و احوال‌پرسی کردم و تا طبقه سوم همراه او از پله‌ها بالا رفتم و وارد اتاق جلسه فینووا شدم. اولین‌بارم بود که یک فضای‌کار اشتراکی رو می‌دیدم. اون‌همه لپ‌تاپ که به جای ویندوز، مک و لینوکس داشتن برام خیلی جذاب بود.

متن دقیق مکالمه‌ای که با احسان داشتم خاطرم نیست اما یک چیز و خیلی مطمئنم. ما بیشتر از کد درباره موسیقی صحبت کردیم! :)))

در واقع احسان یکی از طرفداران ترانه‌های خوبه که از قضا هادی هم از خوب‌های ترانه‌ست. صحبتمون به درازا کشید. احتمالا در مورد دانسته‌هایم گفتم. به PHP و وردپرس اشاره کردم. در مورد جاوااسکریپت کمتر گفتم ولی احسان بهم گفت که کل stack نظربازار روی جاوااسکریپت هست و باید تمرکز بیشتری روی JS داشته باشم. احسان بهم توضیح داد که نظربازار تازه شروع به رشد کرده و به دنبال جذب رو نوع نیرو هستند. یک دسته افراد متخصص که تا ته develop رو در آوردند و یک دسته افرادی مثل من تازه‌کار.

یادم میاد که من قبل از این جلسه اپلیکیشن نظربازار رو نصب کرده بودم و همونجا هم به احسان یه سری انتقاداتم رو گفتم. البته خود احسان متوجه اونا بود ولی الان که فکرشو می‌کنم، اینکه قبل از جلسه مصاحبه کمی در مورد فعالیت جایی که قراره برم پژوهش کنم خوبه. در حد آشنایی با کاری که می‌کنند و از اینجور چیزها. مخصوصا اگر شرکت خیلی بزرگی نیستند.

بعد فکر کنم ۲۰ دقیقه صحبت (واقعا زمان دقیقش یادم نیست) از اتاق جلسه فینووا در اومدیم و رفتیم که احسان به‌م بچه‌های گروه رو معرفی کنه. همون اتاقی که عکسشو اول نوشته دیدید :)

تیم اولیه نظربازار: از راست به چپ، سینا، ابراهیم و احسان (و نیما که در این تصویر نیست)
تیم اولیه نظربازار: از راست به چپ، سینا، ابراهیم و احسان (و نیما که در این تصویر نیست)

تیم اولیه نظربازار: از راست به چپ، سینا، ابراهیم و احساننیما که در این تصویر نیست)

دقیق یادم نیست اما بعد دو سه روز، احسان بهم پیام داد و گفت که به مدت یک ماه به شکل آزمایشی بیام و من رفتم. همون اول که رفتم احسان بهم یه وب‌اپلیکیشن دشبورد که با انگولار نوشته شده بود رو بهم داد و گفت که روش کار کنم. من شوک شدم! یه ذره شروع کردم به بررسیش و دیدم واقعا هیچی نمی‌فهمم ازش :))

لپ‌تاپ عزیزم، البته اون برچسب‌های کی‌بورد ۲ روز بیشتر دووم نیاوردند :)
لپ‌تاپ عزیزم، البته اون برچسب‌های کی‌بورد ۲ روز بیشتر دووم نیاوردند :)

از اونجایی که من هنوز لپ‌تاپ هم نداشتم، یه مدتی درگیر این شدم که لپ‌تاپ بگیرم. از اونجایی که نیما شفیع‌زاده می‌خواست یه لپ‌تاپ جدید بگیره فرصت رو نیک دیدم که لپ‌تاپ قدیمیشو بخرم. ASUS N53S که داشت رو ازش گرفتم (۱۶ گیگ رم براش نصب کرده بود! ۲۰۰ گیگ هم اس‌اس‌دی انداخته بود!) و یه اوبونتو هم اوردم بالا. اولین بارم بود که به شکل کامل لینوکس رو به عنوان سیستم‌عامل اصلی نصب کرده بودم.

تا این کارها رو انجام بدم، احسان هم به جای اون پروژه انگولار، بهم پروژه وب‌سایت نظربازار رو داد. من ماه اول بیشتر روی وردپرس کار کردم و وقت‌های اضافه‌ام رو هم مشغول یادگیری JavaScript شدم. به پیشنهاد یکی از بچه‌ها که مدتی در نظربازار بود، با مجموعه کتاب‌های You don't know JS شروع کردم. خیلی آهسته پیش می‌رفتم ولی خب به هر حال بهتر از هیچی بود.

من در حدود ۱۳ ماه در نظربازار مشغول به کار بودم. با پوریا و تورج در اینجا آشنا شدم، از راهنمایی‌های احسان و ابراهیم و سینا استفاده کردم و جسارت و اعتماد به نفسی که نیاز داشتم رو به دست اوردم.


جمع‌بندی:

  • نظربازار یک استارت‌آپ بود. برای همین فرایند شروع به کار من خیلی سریع بود. من بدون هیچ دغدغه و بروکراسی کارم رو شروع کردم. البته در حین کار و موقع خروج برگه‌های زیادی رو امضا کردم (برای چیزهایی مانند بیمه، و قرارداد و ...) ولی هیچ‌کدوم از این‌ها استرس‌زا نبود. چیزی که تو خیلی شرکت‌ها هست، این بروکراسی عظیم هست که به نظر من ترسناکه. قطعا قبول دارم که با رشد یک سازمان باید فرایندهای پیچیده‌تری رو برای مدیریت استفاده کرد، اما به نظرم بعضی وقت‌ها این پیچیدگی‌ها، پیچیدگی‌های الزامی نیستند و میشه حذفشون کرد. در نوشته‌های بعدی از تجربه‌ام و سفته‌ها و مصاحبه‌هایی پراسترسی که دادم در جاهای دیگر خواهم نوشت :))
  • فرصت رشد. بزرگترین چیزی که من در نظربازار به دست آوردم فرصت رشد بود. جایی که مدیریت به فکر این نبود که به هر قیمتی بیشترین استفاده رو از کارمندان ببره. بلکه این درک شده بود که کارکنان با رشد خودشون، به رشد مجموعه هم کمک می‌کنند.
  • نکته دیگر این که که من گاهی اوقات از خودم در نظربازار راضی نبودم. در واقع به نظرم من می‌تونستم تمرکز بیشتری داشته باشم و رشدی بیش از این داشته باشم اما ذکر این نکته رو لازم نمی‌دونم. این یک چیز درونیست که من باید سعی کنم برطرفش کنم و در آينده این تجربه رو گوشه‌ی ذهنم داشته باشم.
  • دوست داشتم بیشتر می‌نوشتم اما حافظه‌ام یاری نمی‌کند. باید سعی کنم بیشتر در لحظه بنویسم چون زمان حافظه را از بین می‌برد. قبلا در وبلاگ قدیمی‌ام در مورد نظربازار اندکی نوشته بودم. آن پست نکته چنانی ندارد و کاشکی آن موقع ژرف‌تر می‌نوشتم :))




همین :) این نوشته‌ها صرفا برای این است که این خاطره‌ها را ثبت کنم. زمان فرار است و هر لحظه و هر سال که می‌گذره ما چیزهای کمتری از گذشته در خاطرمون می‌مونه. پس چه بهتر که راهی باشه که بتونیم حافظه‌ی قوی‌تری داشته باشیم. اگه نمی‌تونیم می‌تونیم از ابزار نوشتن استفاده کنیم.

نوشته‌های دیگر این مجموعه:

پیشنهاد خواندن:

https://virgool.io/@davoodtr/human-resource-problem-iran-xv9okzsj6qpd


تجربه‌های کارینظربازاراستارت‌آپ
من منُم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید