ویرگول
ورودثبت نام
mehrpouya kakavand
mehrpouya kakavand
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

خانم

نباشی، نیستم

ربط دارم به حضورت

بزرگ ترینی، ریزم

کم دارم از وجودت

خوشبخت ترینم که هوایی که منو تازه  می‌کنه، کهنه شده توی بدن تو

احساس غرور می‌کنم که جاهایی پا گذاشتم که سنگفرشاش، یه زمانی بودن شاهد برخورد قدم تو

ترانه ای گوش می‌کنم، می‌شی غم تو وجودم

صبح زود که نفس می‌کشم، می‌شی شوق تو وجودم

خوشحالم بابت هم زمان بودنمون، هستی افتخار حضورم

چشمامو می‌بندم روی شانه های شب، می‌شی زن توی خونم

توی دل کوچه های چرک تهران

راه می‌ری و پاک می‌کنی هوا رو با عطر تنت

قند بارید از صدای خنده هات

کوچک ترین عتیقه فروشی تاریخ، لعل لبت

بی ارزش ترینم در راه فنای تو

نادیده می‌گیری منو

تویی الهه معبد نورانی آیینه های کیهان سرخ

هزاران درویش

هزاران صوفی

تار های خاموش

رقص های کولی

همه اتفاق می‌افتند زیر سایه ی دامن تو

می‌تازم توی جاده ی یک طرفه ی عشقت

منی که اسمش مهرپویاست، فدای تو

سرم به راهت

تنم به سازت

چشم به نازت

وجودم فدای حکم بودنت که می‌شه لازم

روزنه بده تا روشن کنم شهر

قطره بده تا خیس کنم کل صحراهای گرم

یه بهونه بده به زندگی نباتی من

یه شب رحم نکنی به ما چشای عالم می‌شه تر

سر می‌خورم از شیب اول اسمت

میفتم لای دیوار تنه ش با لام

دیوار بعدیو بالا می‌رم می‌رسم به جدول کوتاهه نون، با نقطه ی بالاش

بعدش می‌چرخم با عشق، دور میدون واو

می‌رسم به دندونه های شیرین آخرت

که خورشید و دو تا چشمای من می‌شن نقطه های بالاش

زندگی می‌کنم با وجودت توی یادم

حضور نداری پیشم

کل اخمای چشمای نازت که تهدید بود‌ برای من

باعث شد عاشق‌ تر بشم و پامو توی وادی تو باز کرد

درونمهرپویاخانمشعرحرف های من
کانال تلگرام: https://t.me/imehrpouya_k
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید