دور بدنت بگردم با بدن لاغرم
بعد از رفتنت، هیچ خنده ای نشد باورم
یه قاب عکس قدیمی زرد، شد همه ی خاطراتمون
رفتی و فکر ما رو نکردی و تموم شد کار ما چه زود
مینویسم روی تخته ی جهان
دردای نهان ما کشیدیم چه شبا
میچرخونیم دست و به شکل رقص
راه رفتیم و حواسمون به هم بود تو پیاده رو ها
تصمیمت این بود که بری و رفتی
نمیخواستی دیگه بمونی پیش ما
صدای خنده ت توی گوشمه
نمیدونستم آخرین باره دیدار ما
یکی شدی با آبی دلخواهت روی پیرهن دریا
گرمای مهربونیت از روی زمین کم شد و، قراره یخ بزنیم توی سرما
گریه ی مادرتو یادم نمیره
پدرت شکست، توی راه شادی، حتی راهم نمیره
سر ما بی کلاه موند یا سر تو
درخت زمین ما میوه داره یا زمین تو
حتما بد بود که ترکش کردی
ما از زمین میبینیم اون آسمونی که هست جای خواب تو
لای کدوم خاطره ها دنبال حضورت بگردیم
قراره شمع بشی و ما مثل پروانه دورت بچرخیم
بیست و سومین تیر تویی که با برخوردت زمین زیبا تر شد
بیست و هفتمین فرشته تویی که با رفتنت خرداد ما غم شد
هنوز دچاری یا دردی که تو رو از ما گرفت، تموم شد
به خودمون اومدیم و جای خالیت و دیدیم، فرصتای با هم بودنمون حروم شد
حرفای ما
سکوت تو
امید دادن من
لبخند تو
بعد تو سیاه تر شدن شبا
راه میری و هنوز توی کوچه های خاطرات ما
بی تو زندگی کردنو یاد میگیریم
راه بدون همراه سخته، ولی پا میگیریم
تمام اشکای ما فدای سبز بودن مزارت
این دنیا نمیدونست، چقدر کمه دوامت