مقایسه ساختار سازمانی در تشکلهای دانشجویی در مقایسه با ساختارهای مدرن
وقتی وسط یک ماجرا باشی، تحلیل وضعیتِ موجود کار سختی میشود. خیلی از اتفاقات در نقطه کورت میافتند؛ مثل وقتی که در خیابان در حال رانندگی هستی و با نگاهکردن به آینه بغلت، ماشینی را نمیبینی، اما ثانیهای نمیگذرد که از همان سمت ماشینی مسیرش را ادامه میدهد. ماشین آنجا بوده اما تو آن را نمیدیدی، و این به خاطر زاویهٔ محدودی است که اکنون به ما میدهد. با گذشتِ زمان وقتی از فضای ماجرا دورتر میشوی، زوایای دیگری را میتوانی ببینی؛ میتوانی به جای یک نقطه، یک بازه زمانی را زیر ذرهبینات بگذاری، حالا میتوانی کل مسیر را ببینی. در این صورت بررسی موانع و چشماندازها، و در نتیجه تحلیل امکانپذیر میشود.
هفت سال از تجربه من در یک تشکل دانشجویی گذشتهاست. فعالیت داوطلبانه در یک تیم، داشتنِ حس تعلق به یک گروه و هممسیرشدن باهم، برای بیشترِ ما در دانشگاه اتفاق افتاد. من پیش از دانشگاه دو تجربهٔ کارگروهی داشتم، اما این تجربیات ناپختهتر از آن بودند که برای مقایسه کارهای سازمانیافته بتوانم به آنها اتکا کنم؛ بیشتر تمرین بودند تا تجربه.
وسط ماجرا بودن از یکسو و در کنارش نداشتنِ دادهای برای مقایسه، باعث شده بود نتوانم اشکالات کارمان را درست تحلیل کنم. فکر میکردم ساختاری که در آن قرار داریم، روالهایی که تعریف کردهایم و اهدافی که گذاشتهایم حتماً درست اند. اگر حالمان خوب نیست یا کاری پیش نمیرود، لابد مشکل از خودمان است نه ساختار.
طی سالهای بعد از انجمن، تجربه کمی که با کار در فضای داوطلبانهٔ ترویج علم، بعدتر استارتاپی و شرکت مدرنتری در حوزه IT به دست آوردم، دید بهتری پیدا کردم که ساختارهای تشکلها یا همان «انجمن اسلامی دانشجویان» که از چندین دهه قبل منجمد باقی ماندهاند چه تفاوتی با ساختارهای مدرنتر دارند؟ ساختارهای فعلی انجمن احتمالاً میراثی ناقص از نیاکان چپ در دهه بیست و سی شمسی است. در این سالها عقیم مانده و با وجود تغییرات زیاد محیط هیچ بهروزرسانی محسوسی در اسکلت و روالهای خود نداده. تقریباً جدلهای انجمنی از هر دوره به دوره دیگر و از هر دانشگاه به دانشگاه دیگر تکرارشوندگی داشتند.
در اینجا میخواهم تفاوتهای تشکلهای دانشجویی با ساختارهای استارتاپی و کار سازمانیافته مدرنتر را در چهار تیتر کلی بررسی کنم. بدیهی است که این موارد از مشاهدات و تجربیات من است و خالی از خطا نیست.
۱- سکوی پرتاب را پرت کنیم!
تشکلهای سیاسی-دانشجویی نه فقط یک بستر برای فعالیت گروهیِ، که برای بسیاری، سکوی پرتاب و رزومهای برای گرفتن مسندی سیاسی یا دستکم فرصت شغلی خوبی در دایره قدرت هستند. از اینرو «دبیر» یک انجمن شدن یا «دبیر تشکیلات» صرفنظر از آنکه فرد، توانایی یا مهارت مدیریتی دارد، فضایی را برای رقابت ناسالم ایجاد میکرد. از طرف دیگر این مسأله کارآییِ کمیتههای دیگر را به حاشیهٔ بیاهمیتی میبرد. این فضا در تشکلهای دیرپایی نظیر انجمن دانشگاه تهران به دلیل نزدیکیشان به حلقههای قدرت سیاسی محسوستر بود.
باید سعی کنیم رویکردمان را در تشکلها تغییر بدهیم. اینکه در آینده به فرصت شغلی یا لینکهایی دست پیدا کنیم اتفاق بدی نیست اما اینها نمیتوانند هدف باشند! بیاییم تشکلمان را به مانند زمینی ببینیم که نیازمند آبادانی است و ما فرصت کمی داریم تا اثرگذاری خودمان را برای این آبادانی داشته باشیم. تشکلمان جایی است که میتوانیم تجربه کنیم، اشتباه کنیم، خراب کنیم و از نو بسازیم. اما لازمهاش این است که صادقانه برای تشکلمان کار کنیم نه برای به دستآوردن قدرت. در ساختارهای اقتصادی به ازای ارزشی که اعضا تولید میکنند پول دریافت میکنند. در تشکلهای سیاسی این گردش مالی وجود ندارد و گاهاً کسب قدرت به اشتباه انگیزهای برای فعالیت میشود.
۲- پردهها را کنار بزنیم.
یکی از ابزارهای مهم در ارکان سیاسی لابیکردن است. اما استفاده از این ابزار در درون تشکل/شورا/هسته مرکزی، به قطبیگرایی و نارضایتی منجر میشود. در ساختارهای مدرن از لزوم شفافیت رهبرانِ تیمها به عنوان یک ارزش یاد میشود. ما نیز در تشکلهای دانشجویی باید تمرین کنیم تا تمام تصمیمهایمان را در جمع و جلسات رسمی بگیریم. گروههای چندنفره و غیررسمی، پیچیدگی روابط را زیاد میکند و آسیب جدی به پیشروی ساختار میزند. با ایجاد بستری نظیر یک گروه تلگرامیِ کاری شامل همه افراد مرتبط بهروزترین اتفاقات را در آن گزارش دهیم. جلسات مدون هفتگی بگذاریم و همدیگر را از همه جزییات مطلع کنیم و تصمیمگیریِ جمعی کنیم. با این رویکرد است که مهمترین ارزشِ کارگروهی را تولید میکنیم: «اعتماد».
۳- مترها را دربیاوریم.
در تشکلها کمیتههایی با اهداف مختلف شکل میگیرند. تا به حال تجربه این را داشتهاید که برخی از این کمیتهها پرکار و برخی دیگر کمکار میشوند؟ یا در جلساتی حاضر بودهاید که بدون در نظر گرفتن منابع و محدودیتهای واقعیتان اهدافی را ترسیم کنید؟ آیا در تخصیصِ کارها پیشآمده که به یک عضو حجم زیادی کار اختصاص دهید و دیگری را در حد حاضرِ در جلسات نگه دارید؟ آیا ساعتها را وقت ایدهپردازیها و رویاپردازیهای بزرگی کردهاید که در عمل به آن نرسیده باشید؟
دانستن حجم واقعی کارها، تعیین اهداف کوتاهمدت، مکتوبکردنِ ریزِ وظایف و بهدستآوردن نفر/ساعتِ واقعی وظایف از اولین کارهایی است که باید به عنوان رهبران یک تیم انجام دهیم. سپس با به دستآوردن میزان وقت نیروی انسانیمان (منابع) میتوانیم تسکها را به اعضایمان اختصاص بدهیم. در این صورت است که چشماندازمان را تا حد خوبی واقعی میکنیم و احساس ناکامی برای نرسیدن به ایدههای پرشاخوبرگمان نخواهیم داشت. ضمناً به عنوان یک مدیر/دبیر با مشخصشدن ریزِ تسکها میتوانیم ارزیابی درستی از عملکرد هریک از اعضای تیممان داشته باشیم و برای بهبود کارها راهنماییشان کنیم.
۴- چیزهایی هستند که جای پول را میگیرند.
در فضای کاریِ داوطلبانه عموماً پولی ردوبدل نمیشود. پس میبایست ارزشی را تولید کنیم که اعضای تشکلمان در فضای دیگری قادر به دریافتش نباشند. این ارزشهاست که آدمها را پویا و مانا کنار یکدیگر نگه میدارد.
این ارزشها میتوانند از جنس موارد زیر باشند یا هرمورد دیگری که حس میکنید میتوانید خلق کنید:
الف) رفاقت؛ مهمترین سرمایهای است که میتوان در این تشکلها جمع کرد. برای خلقِ این ارزش باید برای تکتک اعضا وقت بگذاریم و بهشان نشان دهیم که برایمان مهم هستند. برای تولید این ارزش به عنوان رهبران یک گروه میبایست کاراکتری حامی داشته باشیم، چون رفاقت چیزی نیست که در کلاس درس یادمان دهند! از گرفتن جشن برای مناسبتهای خوشیمنِ رفقایمان گرفته تا لحظاتِ سخت در کنارشان بودن، از سفر و دورهمی گرفته تا کمککردن در درس و امتحان مصداقهایی از رفاقتکردن هستند.
ب) آموزش؛ ابزارهای زیادی وجود دارد که برای پیشبرد کارهایمان میتوانیم از آنها استفاده کنیم و همتیمیهایمان را نیز تشویق کنیم تا کار با این ابزارهای مدرن را یاد بگیرند. از سرویسهای گوگل نظیر گوگلکلندر برای ستکردن جلساتمان گرفته تا گوگلشیت و اکسل برای فرمولنویسیهای ساده یا مکتوبکردن وضعیت تسکها، از ترللو برای برنامهریزی پروژههایمان گرفته تا آموزش ویراستاری برای درستتر نوشتن. داشتن مهارت استفاده از این ابزارها، تجربه و رزومهٔ خوبی برای دانشجویانی است که هنوز وارد بازار کار نشدهاند.
ج) جلسات طوفان فکری؛ برگزاری چنین جلساتی ذهنها را به جرقه و تکاپو میاندازد و اگر به درستی مدیریت شود و ایدهها اجرایی شوند، حسی از کار عمیق و ماندگار را اعضا دریافت خواهند کرد.
تشکلهای دانشجویی یا گروههای داوطلبانه اگر بنا به ادامه راه داشته باشند نیاز دارند تا خانهتکانی کنند و گردوغبار را از ساختار کهنهشان بردارند و طرحی نو دراندازند.