ویرگول
ورودثبت نام
مهرشاد امپرور
مهرشاد امپرور
خواندن ۲ دقیقه·۱۱ روز پیش

رمان غمگین داستان عاشقانه غمگنین

داستان کوتاه
یه روز یه دختر عاشق یه پسر  میشه بهش پیام میده باهاش رابطه باز میکنه  اون پسر فقد واسه سرگرمی با آین رابطه باز میکنه اما هر روزه بگذره بیشتر عاشق تر میشه  یه روز بهش میگه منو ببر بیرون اما قبول نمیکنه بهانه در میاره میگه مریضم نمیتونم از جام بلند شم وقتی دختره میره پارک جای همیشگیشون میبینه پسره تو بغل دختره خوابیده  میاد خونه بهش پیام میده میگه چرا منو نبردی بیرون
پسره میگه من مریضم بهت که گفتم مگه نفهمی حال ندارم 
دختره میگه اها اشکال نداره تو بیرون خیلی خوش گذشت واست
پسره میگه کی من 
دختره میگه ارع وقتی دیدمت خیلی به اون حسودی کردم
میگه منظورت چیه
دختره میگه همون کسی که تو بغلش خواب بودی بعد سوار ماشینت کردی عشقم خیلی حسودی کردم
پسره میگه وا اون خواهرم بود میگه خواهرم حوصلش سر رفته بود آوردمش پارک
دختره میگه کی دختر خاله من شده خواهر تو
پسره میگه چی
دختره میگه هیچی واست خوش بگذره بسه برام
بعد چند مدت پسر سرد رفتار میکنه
دختره بهش پیام میده جواب نمیده
دختر  میگه چیزی شده پسره میگه باید یچزی بگم  بهت باید  این رابطه رو خراب کنیم باید تموم کنیم  پسره میگه من دیگه دوستت ندارم یکی دیگه رو دوست دارم بلاک میکنه
دختره داغون میشه افسرده نابود میشه  بعد چند روز میره تفنگ میگیره  دستش میره جای همیشگی پارک به پسره پیام میده میگه بیا جای همیشگی پسره هم میاد دختره میگه هیچ وقت نمیبخشمت با دلم بازی کردی  با تفنگ خودشو میکشه پسره هنگ میکنه نمیدونه چیشد یهو بعدش میشینه دختره رو بغل میکنه میگه عشقم قلط کردم پشیمونم پاشو عشقم من عاشقتم دوستت دارم پاشو اما خیلی واسه این حرفا دیره پسره دیوونه میشه هر روز میاد سر قبر دختره گریه میکنه 
بعد چند مدت با همونی که رابطه باز کرده بود مثل قبل آشتی میکنه   که یه روز میره کافه دوست دخترشو  کنار رفیقش تو بغل رفیقش میبینه پسره حالش مثل قبل میشه خودشو با قرص میکشه اما دختره اهمیت نمیده
لطفن پسرا با دل دخترا اینتوری بازی نکنین وقتی عاشق خودتون میکنین تا آخر وایسین وگرنه اصلا عاشق نکنین آه دختر زود میگیره
خوشتون اومد کامنت بزارید🌹


نویسنده: مهرشاد مرادزایی
نویسنده: مهرشاد مرادزایی


کوتاه اما مفید

منم مثل توعم🫵
عذاب‌ دیدم💔
رنج کشیدم🥀
تحمل کردم😅
خسته شدم🤕
دوست نداشتم باشم🖤
اما‌ چی شد؟؟؟
مجبورم به زندگیم ادامه بدم..
برای چی؟؟؟
برای یه اینده بهتر🙃
برای اینکه از اینی که هستم بهتر شم🤕
برای اینکه بتونم به خانوادم ثابت کنم من اون ادم‌ سابق نیستم منم میتونم😔
منم اگه توجهی نسبت از بقیه داشته باشم چرا بد بشه زندگیم؟؟؟
منم اگه‌کسی کنارم باشه میتونم ادم موفقی باشم💪💯
اما خب کسی نیست🤦‍♀💔
به همین دلیله که سعی دارم خودم تنها ایندمو بسازم🙂❤️‍🩹
به اینکه یه روزی از بالا خودمو ببینم و بگم به به کی رسیدی اینجا؟؟؟
ارع منم دوست دارم😅
اما هرجور شده بلند میشم
این دنیا تمومی داره
حداقل قشنگ بسازمش🤍

داستان کوتاهرمان عاشقانهرمان غمگینمتن عاشقانهمتن غمگنین تیکه دار
حسبی الله📿#لیاقت_بعضیا_هموپلشتای_دورشانه💯 #مرکزمـاییم.شعبـہ.زیـادح🇯🇵🎹خواننده وآهنگساز،ترانه سُرا🎧🎤ورزش بوکس🥊
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید