از اتاق پریدم بیرون و دلوین همچنان دنبالم بود
_دلوییی بیخیال ولم کن عاییی
_مردی وایسا
_دلوین تو یه حرکت پرید روم افتادم زمین شروع کرد به قلقلک دادنم کاری که ازش متنفرم قهقههه میزدم
_تو باشی دیگه منو بیدار نکنی میموننن
_با قهقهه از زیرش بیرون اومدم و برو بابایی نثارش کردم
و زیر لب خوندم:اخ اشرف دلم براش قش رفت اخ لاغر و قد بلنده مثه شیلنگه گازه...
چند دقیقه ای توی حال منتظر این موجود ناقص خدا بودم تا لباساشو عوَض کنه برم پیشش که کلی حرف دارم
به من میگن گل پری دل نمیدم سر سری با لباسای زر زری دل میبرم از هر کسی
ادامشو دلی در حالی که شلوارشو میکشید بالا خوند
_دخترم و ناز پری اسمه منه گل پری
داد زدم...
_اسمت چیه؟
_گل پری
با صدای مردونه گفتم
_گل پری جون
_گل پری جون
اینجای جون
_بله
_اخ خوشگل منی تو نازگل من عزیز منی تو جیگره من...
خاله لیلا ملاقه به دست پرسید:
_کنسرتتون تموم شد؟
_با خنده سری تکون دادیم و اونم صدای اخبارو تا ناموس بلند کرد و شروع کرد به گوش دادن اخبار
صدای گرینده رو مخم بود:
_هوا شناسی اعلام کرد مقدار ریزش باران در این ناحیه ها شدت گرفت
_نگاهمو از تلوزیون گرفتم و وارد اتاق دلوین شدم
_بی شور الاغ الان کی این تختو میشوره
خودمو زدم به کوچه ی علی چپ و نشستم روی صندلی میز مطالعه و تکون میدادم صندلیو
_راستی چه خبر ازت
_امیرو دیدم
_کی؟
_امیر امیر دیروز امیرو دیدم همون پسره که بچگی روش کراش داشتم
_دلو از تخت فاصله گرفت و بی خیال تا کردم پتوش شد و مثل فوضولا نشست روی میز مطالعه و گفت جدی چی شد چطوری دیدش چی گفت چی گفتی بگوو مردمممم...
_عاا خوب قیافش که خیلی جیگر شده بود اون منو نشناخت منم نشناختم بعدش اومدم خونه فک کردم یادم اومد کیه از چشماش بابا
_دلی که مثل برق گرفته ها با تعجب به حرفام گوش میکرد و میدونستم پراش ریخته
_هیچی بابا شب چند محله بالا تر گم شدم و چند تا پسر لشکری میخواستن خفتم کنن دوییدم تا رسیدم به محله خودمون دیدم یه در بازه پریدم تو دیگه بقیشم که میدونی
_پرامم حاجی پس امیر چیزی بهت نگفت؟
_چرا گفت که چیکار میکنی به زور از دستش فرار کردم
_برگ و پر برام نموند دختر فک کن بعد این همه سال
_اوهوم
_ادامه دادم
_میخوام مطمعا شم که خودشه میخوام برم بگم کیم
_چیزی زدی تو دیونهه بری رک راست بگی سلام من بارون از تو خوشم میومد باهات فوتبال بازی میکردم یادته؟
_با تصورش چشمام گرد شد و گفتم:
_نه خب اینقدر خشک خشک نمیگم که باید یه فکری بکنم
_فهمیدم میتونی یه کارم کنی به بهانه نذری نمک براش ببری درشونو بزنی بگی نمک اوردم بعدش خودتو به کوچه علی چپ میزنی میگه من تورو قبلا دیدم
_از جام پاشدمو بشکنی زدم:
افرین دختر میبینم اینقدرم بی عقل نیستی یه چی حالیته
_پوکر نگام کردو ادامه داد:
_خفه شو من خودم بزرگت کردم الان داری زر زر میکنی
_گوشه انگشتمو به دندون گرفتم و گفتم:
_دلی نظرت مامانش زندس؟
_نه فک نکنم اون وقت یادمه سرطان داشت اگه زنده باشه خدا معجزه کرده
_برگشت طرفم و گفت:
_خب تو به مامانش چیکار داری اخهه؟
_هیچی واسه جمع اوری اطلاعات
_نکنه از الان میخوای عروس بازی واسه مادرشوهرت در بیاری؟
_پوکر نگاش کردم:
_کی گفت میخوام عروسش بشم اخه
_جدی یعنی پس من اینجا گاوم اگه دوسش نداری چرا میخوای ببینیش؟
_با موهای فر خرماییم بازی کردم و یکم این پا و اون پا کردم و گفتم:
_خب دوسش دارم ولی اون چی اون موقع هم یادت باشه افرای گوزو دوست داشت
_بابا بیخی افرا مال ۱۰۰۰سال پیش بود بعدشم تو گاوی نمیفهمی کل پسرا با افرا لاس میزنن یعنی خودش باهمشون لاس میزنه اخه ای کیو خوب امیرم باهاش لاس زده دیگه این ذات اکثرا پسراس خو اون وقتم خیلی بچه بودین تو ۱۳ بودی اون۱۷ الان که تو ۲۲سالته امیر باید۲۶ یا۲۷ سالش باشهپس خیلی گذشته حاجی..
_اخه من نمیدونم هنوز دوسش دارم یا نه
_ای کیو وقتی بچگی دوسش داشتی و اینقدر برات مهم بوده که شناختیش چرا باید دوسش نداشته باشی
_دلی پس اون دوسم نداره و کلن براش مهم نبودم چون اصلا منو نشناخت...
_دلی یکم فکر کرد و گفت:
_اشکال نداره ببینیم چی پیش میاد
یهو یاد سامان افتادم و برگشتم سمت دلی و گفتم:
_دخی از سامان چخبرر؟
لبخند گشادی زد و گفت:
_هیچی دیگه عاشقم شد رفت
با خوشحالی دستامو کوبیدم به هم و گفتم:
_جدی مبارکهههه کی بهت اعتراف کرد؟
_پوکر نگام کردو گفت:
_نه خب خنگه هنوز به اعتراف نرسیده ولی روم کراشه
_سامان پسر پسر عموی بابای دلوین میشد و چند باری توی باغ عموی باباش یعنی همین پسره بابای سامان رفته بودو دلشو جا گذاشته بود
_بارون ایندفه رفتیم باغشون دیدم دختر خالش خودشو چسبونده بود به سامان من غیرتی شدم برم بزنمش پشیمون شدم و نشستم جام عوضش خودمو چسبوندم به پسر خاله سامان برادر اون دختره تندیس اسم داداشمم ارتین بود نزدیکای ۲۲ سالش بود هیچی دیگه اقا من یکم با این ارتین لاس زدم رفتم نشستم اونجا برام کباب زد دیدم نه بابا این سامان اصلا کاری نداره حرصی شدم دیگه به خونش تشنه بودم گفتم به درک به همین ارتین نخ میدم پول که داره اخلاقم داره همه چی داره دیگه صبرم لبریز شده بود شالمو باز کردم و موهای کلاغی گشنگمو تا ناموس بیرون گذاشتم اون روزم نبافته بودمشون گفتم برای سامان بریزم بیرون که اون شد خلاصه قشنگ صاف تمیز تا کمر به پایین گذاشتم بیرون و قشنگ تر با برادر لاس زدم و مخصوصا جوری که تابلو نباشه ناز میکردم دیدم سامان اومد طرفمون باد بزن و سیخارو از ارتین گرفت گفت بره به منم یه نگاه چپ کرد و گفت پاشو بیا کمکم کن من مطمئن ام روم کراشه وگرنه چرا باید منو از ارتین جدا کنه؟
_برگای ریختمو جمع کردم و اب گلومو قورت دادم واقعا هم دلوین دختر چشم ابرو مشکی با موهای کلاغی سیاه و بلند چشماش کشیده مژه هاش بلند پوستشم گندمی دماغ خوش فرمی داشت و من بهش میگفتم شبیه عقابی چون واقعا هم باهوش بود هم خوشگل
_هوی چت شد هنگ کردی خوردی منو با چشات چشا درویش دختره هیز نگاش کن هنوز نگام میکنه اینطوری ادامه بدی چیزی واسه سامان عزیز نمیمونه...
_با جمله اخرش پوکر نگاش کردم و یکی زدم پس کلش و بشین بابایی گفتم
_دلوین واقعا دختر خوشگلی هستی من همیشه میگفتم و الانم میگم شبیه بازیگرای خوشگل خارجی هستی چشم ابرو مشکی موهای صاف کلن کاش موهات مال من بود دلوین خندید و گفت:
_منم همیشه میگفتم کاش جای بارون بودم کیوتتت و خوشگل نگا هم سفیدی موهات فرفری خرمایی توش قرمزم داره واقعا چرا رنگ کردی چشمای خرمایی صورت کیوت دایره ای بینی کوچولو اصلا بینی نداری لبای درشت اینگار پرتزه اصلا هویجی کی میتونه دوست نداشته باشه با این کک و مکات؟ها میدونی چقدر خوشگل و گوگولی خاک تو سر امیر توی هلو رو از رو هوا میزنن...
بازوشو فشار دادم و گفتم:
خب همشن اوکی ولی موهام اصلا خوشگل نبود و خیلی راضیم خرماییش کردم با اون موهای قرمزم شبیه انشرلی بودم
_بارون ببین فعلا که فقط دوتا تار موهات و چتری هات رو رنگ کردی که میریم ارایشگاه درستش میکنی غلط کردی بخدا موهاتو قرمز نبینم ببینم رنگ کردی باهات دوست نمیشم بخدا تا اخر عمرم قهر میمونم اخه به این خوشگلی چرا میخوای موهاتو رنگ کنی من نمیفهممم دخنر به این خوشگلی اخه
_اینگار به گردنم افتاد که بشینم سر جام چون دلوین شوخی نمیکرد وقتی قهر میشد اشتی کردنش باید حضرت فیل ظهور میکرد همین...
_بارون موهاتو رنگ نمیکنی فهمدی کراتینم بی کراتین ههه یاد خاله جون افتادم چخبر از عشقم؟
_منظورش ننه جون بود
_خوبه اونم مرسی اون روز اونم میگفت موهامو کراتین کنم
_وای یادمه گفتم موهامو کراتین کردم گفت چی کتارین؟
بهش خندیدم چقدررر منو زددد
_با به یاد اوردن اون روز لبخندی زدم یادش بخیر چقدر زود گذشت اینگار همین دیروز بود دلوین موهاشو کراتین فر کرده بود و شده بودیم دوتا گوساله هعی به حماقتمون خندیدم
_الان میخوای چیکا کنی بارون؟
_چیو چیکار؟
_ای خدا بابا امیر رو دیگه کی قراره برای برادر نذر ببری؟
_نمیدونم شاید هفته بعد
_غلط میکنی بزنم بکشمشا خنگ خوب الان ببر
چشمام رو گرد کردم و به فور فرو رفتم..