در دنیای پرهیاهوی امروز، رسانهها از فیلم و تلویزیون گرفته تا شبکههای اجتماعی، تأثیر عمیقی بر افکار و باورهای ما میگذارند. شاید تا به حال به این موضوع فکر نکرده باشید که چندین مفهوم و باور در زندگی ما بهطور ناخودآگاه و بدون آگاهی از صحت یا اعتبار آنها، به ما تزریق شدهاند. این مفاهیم و باورها، اغلب آنقدر عمیق و اثرگذارند که به جزئی از شخصیت و تصمیمات روزانه ما تبدیل میشوند. اما این باورها همیشه با حقیقت همخوانی ندارند و ممکن است ما را به سمت مسیرهای اشتباه هدایت کنند.
رسانهها اغلب تأثیری چشمگیر بر درک ما از واقعیت و زندگی دارند و با ظرافتی خاص، دیدگاههایی را به ما القا میکنند که ممکن است مغایر با حقیقت باشند. بهعنوان مثال، در بسیاری از فیلمها، شخصیتهایی که دچار ناراحتی یا استرس میشوند، سیگاری روشن میکنند و با چهرهای آرام به دوردست خیره میشوند. این تصویر، بهظاهر بیخطر، اما به شکلی زیرکانه، این پیام را به بیننده منتقل میکند که سیگار کشیدن، راهی برای کاهش دردهای روحی و استرس است. در حالی که حقیقت علمی خلاف این است و سیگار نه تنها راهکاری برای آرامش نیست، بلکه اثرات مضری بر سلامت جسم و روان دارد. این گونه تصاویری که مکرراً به نمایش گذاشته میشوند، بهتدریج به عنوان بخشی از فرهنگ پذیرفته میشوند و رفتارها و انتخابهای ما را شکل میدهند.
رسانهها در واقع با تکرار و بازنمایی کلیشهها و مفاهیمی خاص، بدون نیاز به تصریح مستقیم، ارزشها و باورهایی را به ما القا میکنند. به همین دلیل، مهم است که از قدرت پنهان آنها در شکلگیری هویت و تصمیمگیریهایمان آگاه باشیم و با نگاهی منتقدانه به محتوای مصرفیمان بپردازیم.
رسانهها به طرق مختلف مفاهیم و باورهای اشتباه را به ما القا میکنند. در ادامه به چند روش رایج میپردازیم که این باورها از طریق رسانهها به زندگی ما نفوذ میکنند:
1. تکرار و بازنمایی مداوم
تصور کنید که در چندین فیلم و سریال، شخصیتهای موفق و ثروتمند، همواره در محیطهای لوکس زندگی میکنند و زندگیشان با مصرفگرایی شدید گره خورده است. این تصویر، با تکرار مداوم، به مخاطب القا میکند که برای داشتن زندگی شاد و موفق، نیازمند مصرفگرایی و تجملات هستیم. در حالی که در واقعیت، شادمانی و موفقیت از طریق رضایت درونی، ارتباطات سالم و اهداف معنادار شکل میگیرد و نه تجملات.
2. قهرمانسازی از الگوهای ناسالم
برخی از شخصیتها که در ظاهر جذاب و قدرتمند هستند، رفتارها و عادات ناسالمی دارند که با وجود ضررهای آشکارشان، به شکلی ایدهآل به نمایش گذاشته میشوند. برای مثال، یک قهرمان فیلم که به تنهایی و بدون حمایت دیگران با مشکلات میجنگد، در نگاه اول الهامبخش بهنظر میرسد، اما این پیام اشتباه را القا میکند که دریافت کمک یا پشتیبانی، نشانه ضعف است. این نوع از الگوهای ناسالم میتواند به انزوا و دوری از حمایتهای اجتماعی منجر شود.
3. پیشفرضهای فرهنگی و اجتماعی نادرست
مفاهیمی مانند اینکه مردان همیشه باید قوی و بدون احساسات باشند، یا زنان باید همیشه ظاهری بینقص داشته باشند، از طریق رسانهها ترویج میشوند. این انتظارات غیرواقعی و محدودکننده، باعث میشود افراد از بروز طبیعی احساسات و خودِ واقعیشان دور شوند و به جای آن سعی کنند به تصویری برسند که بهشکلی غیرقابل دستیابی در رسانهها به نمایش درمیآید.
اولین قدم در مقابله با مفاهیم نادرستی که به ما القا میشوند، آگاهی و شناخت دقیق از آنهاست. آگاهی از اینکه بسیاری از باورهایی که داریم، ممکن است ساخته و پرداخته ذهن ما باشند که توسط منابع خارجی به ما القا شدهاند، اندکی تفکر در این باره به ما کمک میکند تا در برابر اقیانوس محتوای رسانه با دیدی منتقدانهتر رفتار کنیم.
1. تحلیل محتوای رسانهای
با دیدن یک فیلم یا سریال، از خود بپرسید: «این شخصیت یا رفتار چه مفهومی را ترویج میدهد؟ آیا این پیام با واقعیت همخوانی دارد؟» این نوع تحلیل به شما کمک میکند تا به سادگی تحت تأثیر محتواهای ناسالم قرار نگیرید و به محتوای رسانهای با دیدی آگاهانهتر نگاه کنید.
همچنین، محتوایی که همیشه الگوهای مشابهی از رفتارها و ارزشها را ترویج میدهد دوری کنید. محتوای متفاوت از فرهنگها و دیدگاههای گوناگون میتواند به شما کمک کند که دیدگاه بازتری نسبت به زندگی و تصمیمگیریهای خود پیدا کنید و به جای الگوبرداری از کلیشههای تکراری، از واقعیتهای چندبعدی بهره ببرید.
در پایان، این ما هستیم که انتخاب میکنیم کدام مفاهیم و باورها را به عنوان بخشی از زندگیمان بپذیریم. مهم است که به جای اینکه بهسادگی تحت تأثیر پیامهای رسانهای قرار بگیریم، به محتواها با دیدی هوشمندانه نگاه کنیم و به دنبال یافتن حقیقت در پشت هر پیامی باشیم. رسانهها میتوانند ما را به درک عمیقتری از خود و جهان برسانند، به شرطی که به جای پذیرش بیقید و شرط، به محتوای آنها با دیدی منتقدانه بنگریم و انتخابهای خود را آگاهانهتر کنیم.
این آگاهی و تحلیل به ما کمک میکند که به جای پذیرش کورکورانه، مفاهیمی را انتخاب کنیم که با اهداف، ارزشها و خواستههای واقعیمان همخوانی دارند.