ویرگول
ورودثبت نام
Mona
Mona
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

بدون عنوان

امروز خودمو جای تو تصور کردم فهمیدم که چقدر خسته ای.اگر من جات بودم حتما جا می‌زدم.دوست داشتم ازت محافظت می‌کردم‌.از تو ناراحتم که سکوت کردی و به من هیچی نگفتی و اجازه ندادی بفهمم و کنارت باشم.شاید چون می‌دونستی قراره انقدر ناراحت بشم؟...اما این حس عذاب وجدان خیلی بدتره، با خودم میگم حتما خیلی تنها بودی کاش زودتر احساساتتو می‌فهمیدم و فقط از دید خودم به قضیه نگاه نمی‌کردم‌.می‌دونی که چقدر دوستت دارم و بهت افتخار می‌کنم؟

امروزدلنوشتهاحساس من
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید