ویرگول
ورودثبت نام
Mona
Mona
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

ترس و زیبایی راه

صدای پیانو در تاریکی شب، زیبایی شب را چند برابر می‌کند

انعکاس نورپردازی رنگی ساختمان قدیمی بر روی رودخانه مرا لحظه ای مردد میکند که بایستم و با تحسین به این صحنه نگاه کنم رهگذران با عجله از کنارم به مقصد خود عبور میکنند دیدن راه رفتن سریع آن ها انگار به من تذکر میدهد که زمان در حال گذشتن است دستانم را دراز میکنم میخواهم زیبایی آن لحظه را جمع کنم اما آن زیبایی در مشت کوچک من جا نمی‌شود، باز برمیگردم. شاید من هم باید مانند رهگذر ها بی تفاوت عبور کنم! زمان در حال گذشتن است و من گاهی حس میکنم مقصدی ندارم. به راستی به کجا داشتم می‌رفتم؟ گیج به اطرافم نگاه میکنم. انگار که در جایی از شهر که نمیدانم کجاست گم شدم هیچ چیز برایم تکرای نیست. نه خیابان ها نه آدم ها

به چهره ی مصمم دیگران که نگاه میکنم این ترس بیشتر می‌شود، ترس بیشتر می‌شود و نمیگذارد دیگر متوجه زیبایی اطرافم بشوم.

!

نباید خود را مقایسه کنم، نباید اجازه بدهم که رویم تاثیر بگذراند چه تمسخرشان چه تحسینشان هیچ کدام همیشگی نیست

مسیر ما جداست مقصد هم جداست.

و همان طور که سهراب گفت:

"چه خوب یادم هست

عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:

وسیع باش، و تنها، و سر به زیر، و سخت."


زیباییترس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید