امروز متوجه گلدونی شدم که مدت ها بود بهش سر نزده بودم روی برگ هاش گرد و غبار نشسته بود.خوشبختانه پژمرده نشده بود چون به اب کمی نیاز داشت و هنوز هم داشت تلاش میکرد زنده بمونه، این چیزی بود که از جوونه ای که روی گیاه با امید خاصی رشد کرده بود فهمیدم.تا دیدمش دلم گرفت.رفتم با یه کاسه اب برگشتم بهش اب دادم و پارچه ای رو نم دار کردم با حوصله تمیزش کردم. بنظر میومد سرحال تر شده.یه فکر ذهنمو درگیر کرد یعنی ممکنه منم مثل همین گیاه خودمو رها کرده باشم؟ دلم تنگ شد این دفعه نه برای دیگران..برای خودم.