محمد قنبری
محمد قنبری
خواندن ۱ دقیقه·۲۱ ساعت پیش

داستان عاشقانه پاییز و رویا ۱

پاییز عاشق من است؟، یا من عاشق پاییز؟
پاییز عاشق من است؟، یا من عاشق پاییز؟

دختری که در پاییز عاشقش شدم در فروردین رفت زیر خاک، مرگ گاهی انتخاب های عجیبی دارد در اوج عشق و خوشحالی زیر پایت را خالی می کند و تمام. غم عجیبی در من ریشه زد و دور برم را همه خالی کردند آنهایی که قرار بود هیچ وقت تنهایم نگذارند تا شهریور تمام شد اما این غم لعنتی نه! گاهی زندگی خودش برای شما انتخاب می کند و منتظر هیچ کسی نمی ماند، در لحظه ای که حتی فکرش را نمی کردم وارد ماجرا عجیبی شدم، در پایان پاییز در همان کافه همیشگی چشم در چشم دختری دوخته بودم، بله پاییز فصل چون چرا نیست! برایت رقم می زند با صدای خش خش برگه هایش و تو را وسوسه می کند به رویا! رویا عشق جدیدم همان وسوسه بود و من دوباره عاشقی کردم اما رویا از مرگ می گفت و اصلا شوقی به زندگی نداشت و یک سوال بزرگ داشت.....( خواننده عزیز اگر دوست دارید ادامه داستان برم جلو خواهش میکنم در قسمت نظر بنویسید)

پاییزرویا
گاهی درمان یک کلمه، شعر یا متن عاشقانه است...شاید دکتر خوبی باشم?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید