سلام و درود
وقتت بخیر
امیدوارم روز فوقالعادهای رو بسازی به امید خدا ?
قرار بود این مطلب رو دیروز ارسال کنم ولی خب، کار مغز به تعویق انداختن کارها و برنامههاست.
جریانم از این قرارِ که مغز میاد تخمین میزنه ببینه درصد موفقیت با توجه به آمادگی فعلی چقدر هست.
حالا اگر این درصد پایینتر از یه میزانی باشه، تمام تلاشش رو میکنه که شما اون کار رو عقب بندازین.
حواستون باشه گول تخمینهای موفقیت مغز رو نخورید!!
تعریف رایج «باور»، چیزهایی هست که پذیرفتیم به عنوان یه حقیقت و مطابق اونها تصمیم میگیریم و واکنش نشون میدیم؛ ولی خب برای این مطلب به تعریف دقیقتری نیاز داریم.
تعریفی که باهاش کار داریم:
باورها میزان اطمینان ما نسبت به هرچیزی هست و تعیین میکنه چطوری فکر کنیم، چجوری دنیای اطرافمون
رو حس کنیم و عملا ارتباط مستقیمی دارن با نحوه تعامل ما با دنیا و روبهرو شدن ما با رویدادهای مختلف. حالا
هرچه میزان این اطمینان بیشتر باشه، اون چیز درستتر و حقتر هست برای ما.
بهطور مثال، اگر باور داشته باشی برای اینکه فلان کار رو خوب انجام بدی، حتما باید سر ساعت ۹:۰۰ شروع کنی،
ساعت ۵ صبحم که از خواب بیدار شی و پر انرژی باشی و برنامهای نداشته باشی، وقتت رو پر میکنی تا برسی به
ساعت ۹:۰۰. حالا نکنه با دام ساعت ۹:۰۱ درگیر بشی ? چون ساعت شده ۹:۰۱ من ساعت ۹:۳۰ شروع میکنم.
یا مثلا برای پول درآوردن باید عرق بریزی (الان من زیر کولر نشستم دارم کار میکنم خیر سرم ?✌)، یا اگر
آدامس قورت بدی، تو معده میمونه و هضم نمیشه، یا اگر با تیغ موهای زائد رو بزنی زخیمتر میشه (سر این باور
کلی از پسرها تو نوجوانی صورت خودشون رو داغون کردن ?)، یا وقتی خیلی خستهای باید بیشتر بخوابی (نه
اصلا اینطور نیست، خواب از یه حدی بگذره خستگی بیشتر میشه، البته بحث عادت کردن به خواب زیاد خودش
یه مسئله جداست)، یا اگر کتاب بخونی خوابت میگیره و ... .
هر باور، مجموعهای از اطلاعات هست که از طریق مشاهده، تجربه شخصی، شنیدن و ... کنار هم قرار میگیرن و
با توجه به باورهای قبلی، یک یا چند چیز رو به عنوان حقیقت مشخص میکنند.
حالا چقدر این اطلاعات درست باشه جای خود داره چون مسئله اصلی خود اطلاعاتِ نیست که، مسئله میزان
اعتمادی هست که ما به منبع اطلاعات داریم. چند بار شده وقتی تو یه جمعی قرار گرفتی به خاطر اون جمع
یه سری اطلاعات بی پایه رو قبول کردی؟!
و نکته اصلی اینجاست که بیشتر باورهای ما در کودکی ما شکل میگیرن.
من به شخصِ یه باور مسخره دارم که تازه پیداش کردم؛ اگر بری سر کار همیشه خستهای و حوصله هیچکاری رو
نداری و اصلا زندگی بهت خوش نمیگذره!!
سر این باور دهنم سرویس شده، تو هیچ کاری تا الان موندگار نشدم چون بنا به این باور همیشه دنبال لذت و عشق خارج از کار بودم، درحالی که وقتی به زندگی آدمهای بزرگ نگاه میکنی میبینی اصلا اونا زندگیشون با کار
و حرفهشون آمیخته هست و تعریف میشه!
حالا این باور از کجا اومده بود؟! پدر بنده کارمند هست. یه نگاه بنداز به اطرافیان، میبینی خیلیهاشون دنبال
بازنشستگی هستند! چرا؟ خب اونهام این باور رو دارن که لذت واقعی زندگی از وقتی شروع میشه که دیگه کار
نکنی!! ?
الان از بچههای دهه هشتاد و نودی بپرسی دوست داری بزرگ شدی، چی کاره بشی میگن بازنشته ?
شاید فکر کنی اگر امکانات مالی و زمان آزاد داشته باشی، آزادی و هر کاری دلت بخواد میتونی انجام بدی، اما این
قضیه کلا اشتباهِ چون باورهای تو هست که تعیین میکنه چقدر منابع و زمان آزاد داری!
وقتی باورت این باشه که کار نیست! اصلا دنبال کار نمیگردی! کلی کار هست الان با وجود اینترنت. مسئله اینِ
که نیروی متخصص کمه و ما چون باور کردیم کار نیست، اصلا آمادگی خودمون رو هم بالا نمیبریم!
میبینی! باورها تقریبا همه زندگیت رو در بر گرفتن و تقریبا همه چیز رو کنترل میکنن و مسئله اینجاست که
چقدر باور داری باورت درسته!
بزرگترین مسئله اینجاست که بدون شناخت لازم، زیادی باورت رو باور داری!
باید این رو بپذیری. باورهای تو، ایدهها و مفاهیمی هستند که تو احساس اطمینان خیلی زیادی نسبت به درستی
و صحت اونها داری. حالا هرچه این باور تو با تجربه بیشتر و استدلالهای قویتری همراه بشه، عمیقتر میشه و
قدرتش بیشتر میشه.
به سوال پایین خوب فکر کن.
حالا یه نگاهی بکن به خودت و ببین الان کجا هستی و چه چیزایی داری. کدوم باورهات تو رو به وضعیت الانت
رسوندن؟
آماده مطلب بعدی باش.
اونجا میخوام راهکار عملی بدم برای تغییر باور
پ.ن: تو اینترنت کلی راهکار کلیشهای ریخته برای تغییر باور، یدونه از اونا NLP هست. آقا اونی که همه دارن
میگن اگه قرار بود جواب بده الان این مطلب رو نمیخوندی تا اینجا و منم بیکار نبودم درباره چیزی بنویسم که
راهکارهای عمومی حلش میکنه ?✌
اگر واقعا میخوای راه درست رو بشناسی و مهارت تغییر باورها رو بدست بیاری، خوب به سوال بالا فکر کن که
برای مطلب بعدی بهش نیاز داری!