امروز یک متن سیاسیمان نشود؟ حالش را دارم تا ته سیاسی بنویسم؟ نمیدانم ولی بسم الله را میگویم.
من الان در حال خواندن علوم سیاسی در موسسه امام خمینی رحمت الله علیه هستم. سال سوم هستم و یک سال دیگر باید بخوانم تا 8 ترمم تمام شود و کارشناسی معارف اسلامی و علوم سیاسی را از این موسسه بگیرم. من امیدی به قبولی در موسسه امام نداشتم، چون نه در امتحانش خیلی موفق ظاهر شدم و برایش وقت گذاشتم و نه اینکه در مصاحبه علمیاش توانستم حتی نظر خودم را جلب کنم. ولی وقتی که زمان انتخاب رشته شد و مجاز به انتخاب رشته شدم اولین اولویتم علوم سیاسی بود و بعد مدیریت و بعد اقتصاد. خب همان اولویت اول هم قبول شدم و الان به همراه دوستانم که آن سال علوم سیاسی را برداشتیم، جمعا 5 نفر هستیم.
اما چرا سیاست؟ چون دوست داشتم که در موردش بدانم. من تا قبل از این با مفاهیمی مثل قدرت و حکومت و دولت و ملت و... که در سیاست و تلویزیون و بحثهای سیاسی خیلی از آنها بحث میشود آشنا بودم و خیلی آنها را شنیده بودم ولی نمیدانستم تا این اندازه بر سر آنها در مکاتب مختلف و نظرات مختلف بحث وجود دارد. از همان سال اول فهمیدم سیاستی که در دانشگاهها رواج دارد غیر از چیزی است که سیاستمداران در دنیا اجرا میکنند و یکی از نشانههایش این بود که در جلسات گروه علوم سیاسی موسسه به ما گفتند که ارتباط گروه علوم سیاسی با جبهه پایداری که همه آن را متعلق به موسسه امام خمینی می دانند و تا حدودی هم این موضوع درست است در حد برگزاری یک جلسه نقد و بررسی بوده است و اعضای جبهه پایداری درس علوم سیاسی را در موسسه نخواندهاند یا اینکه اصلا درس علوم سیاسی نخواندهاند. آن وقت همه کارهای اعضای این جبهه و سخنانشان به پای موسسه امام خمینی بسته میشود و همه میگویند این موسسه امامیها اینطوری حرف میزنند و این تفکر را دارند.
اما یک چیزی که تا الان متوجه شدهام که در سیاست مهم است این است که تو بتوانی بقیه را با خودت همراه کنی. به قولی این که برای خودت مشروعیت داشته باشی و بتوانی مقبولیت خودت را حفظ کنی و حتی عدهای کم را به دنبال خودت بکشی و کسانی باشند که از تو حرف شنوی داشته باشند خودش چیزی مهمی است. اینکه چه اندازه حرفت درست باشد یا نباشد مهم نیست ولی مهم این است که بتوانی چند نفر را پایه و همراه خودت کنی و همین مسئله است که باعث میشود تو در سیاست موفق شوی. حتی ممکن است زمانی قدرت خاصی هم نداشته باشی ولی به همین خاطر شناخته شوی و سیاسی باشی ولی گاهی قدرت را هم در دست داشته باشی ولی به خاطر هجمههایی که علیه تو میشود سیاسی شناخته نشوی.
ولی من این را قبول ندارم هرچند یکی از قواعد رایج است. واقعا این مسئله قابل پذیرش نیست زیرا هیچ جایی برای خدا و نظر او در آن دیده نشده است. جایی نیست که رضایت خدا در آن ملاک دانسته شده باشد و این همه در حال صحبت کردن از خود و ما و مردم است. در حالی که عنصر رضایت الهی باید در همه این زمینهها ساری و جاری باشد و اگر رضایت خدا باشد دیگر نیازی به چیزهای دیگر نیست ولی اگر رضایت خدا نباشد حتی اگر همه چیز هم باشد اتفاقات درست و به موقع رخ نمیدهند و کارها درست پیش نمیرود.
نه میبینم که شد بیش از 500 کلمه سیاسی بنویسم. هرچند چنان عمیق نبود ولی خب نوشتم.