اینجا در گلوگاه نا امن تنهایی، جاشویی بدون پارو، خویش را به دست آب می سپارد، کسی در او مرده، که خسته از ساحل بدون بادبان افتاده بر کف قایق آسمان آبی را تماشا می کند و در انتظار هیچ دستی نیست، رها، رها، رها ....