نویسنده کوچک
نویسنده کوچک
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

ما

همه ما مانده‌ایم

درمیان تضادی آشکار ،در میان دوست داشتن های پنهان مشترک، در میان ذهن های درحال جستجو، در تفکری مشغول ودر خواسته‌های هماهنگ نشده.


همه ما گم شده‌ایم

میان شلوغی خیابان، میان فکرهای مشغول، درجستجوی شلوغی وجودمان، درست در میان چهارراه زندگی


همه ما می‌خواهیم

آرامش ناب زندگی را، لبخند شیرین بر دل نشین را و حس امید بخش زندگی را.


همه ما نالایم

از قضا و قدر، از چرخش روزگار، از دلی پر خون که شاید چندین تکه شده باشد.


همه ما می‌دانیم

که چیزی جز حیات در ما نیست، در دل هایمان محبتی بی نظیر خانه دارد، و نگاه هایی که سرشار از حسرت است.


اما همه ما مشترک هستیم

در این خاک، در این هوا، در این هیاهو و سر صدا پدر این زندگی

اما کدام از ما

هم نفس و هم صدا خوانده ایم؟ دست کسی را گرفته ایم؟ زندگی خود یا دیگری را نجات داده ایم؟ یا حتی برای خودمان آرامشی مهیا کرده ایم؟


ما مانده ایم و این زندگی که درست در میان این همه خواسته ها و نخواسته ها، تفاوت ها و شباهت ها، بودن و نبودن ها، شلوغی ها و هیاهو ها، در این میان این همه پارادوکس محکوم به نفس کشیدن هستیم .



پ.ن؛(علاقه خاصی به مبهم نویسی دارم ?)




زندگیهیاهونفس کشیدندلنوشته
میلاد مکاری اصل
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید