باز هم باید زیاد میموندم دفتر...تو مسیر برگشت از سر کار هستم. رادیوی ماشین روشنه. ساعت ۹ و خورده ایه و اخبار داره راجع به حراجی هنر تو لندن و فروش اولین نقاشی کاملا کامپیوتری صحبت میکنه. میگن کامپیوترا الان توهّم (machine hallucination)هم میزنند.... یعنی الان بجز کارگر کارخونه ماشینی، شطرنج باز ماشینی، نقاش و هنرمند ماشینی هم داره میاد؟ پس هنرمندها هم بیکار میشن؟ تا چند سال دیگه آدمها به چه دردی میخورن؟
همین الان هم مثل ماشین کار میکنی ولی باز هم نگرانی....
خیابونها شلوغ نیستن، همه جا امن و امانه....پشت چند تا چراغ قرمز میمونم..ناخودآگاه موبایلمو چک میکنم...اینستاگرام دایما عکسهای جدید خونوادگی و مهمونی و خوشگذرونی بقیه توش آپدیت میشه...همه (picture perfect)...
راه بلنده، نمیخوام جریمه بدم...با اینکه سرعت مجاز پایینه، یواش میرونم که جریمه نشم......با خودم فکر میکنم: شناختن، تو دنیای فوتوشاپ و افکتهای تصویری چجوری شکل میگیره؟ تو دنیای شبکه های اجتماعی، کنترل احساسات جمعی چه عواقبی داره؟ آیا خطری جوامع انسانی را تهدید میکنه؟ یا اینکه خیلی هم خوبه؟
ما آدما تو تکنولوژی خوب پیشرفت کردیم. به ماه و مریخ رسیدیم، اتم را شکافتیم، کوانتوم را کشف کردیم، کامپیوتر کوانتومی داریم، ذره خدا را کشف کردیم.
ولی تو شناخت هدف از زندگی کردن چقدر پیشرفت کردیم؟ هنوز برای به دنیا اومدنمون اختیار نداریم. به شما قبلش پیشنهاد قیمت نمیدن که آیا حاضری با این شرایط به دنیا بیای؟ براتون (SWOT Analysis) نمیکنن. زرتی میای!
بعدش هم سلام مورچه کارگر. کاری که بهت میگن بکن، خرید کن، بچه بیار. شهروند نمونه.
رسیدم به چهارراه، ماشین عروسه و شلوغش کردن....از چهارراه که رد میکنم، خیابون فرعی آرومه.....آسمون تاریکه ولی یکمی ابر داره، عمق داره.
شناختن برون زمینی (ماه و مریخ و دورتر) خوبه، حداقلش نشون میده چقدر ما کوچیکیم و چقدر جهان هستی جا داره.... یادم میاد تو یکی از این مجله های آنلاین خوندم که یک سری برنامه های تخیلی_تبلیغاتی در جریانه که مثلا بریم مریخ، یا ماه و یک بخشی از سطحشون را یک کره عظیم بسازیم و اتمسفر زمین را داخلش بازسازی کنیم که انسانها بتونن اونجا زندگی کنن. درخت ببریم و جنگل بکاریم که اکسیژن بسازه! کود را از زمین میبری! آب هم اگر از زمین نبری از عناصر زمین کپی سازی میکنی. این تفکر از پایه غلطه. آدم برای زمین شکل گرفته، برای بیرون زمین نمیتونی آدم باشی.
رادیو خش خش میکنه، خاموشش میکنم. چراغ قرمزه، شیشه ماشین را یکمی پایین میکشم، هوای سرد میخوره به دماغ و پیشونیم... صدای حرفای ماشین بغلی پای موبایلش میاد، سرمای سختی خورده و عطسه میکنه.
دارم با خودم فکر میکنم: مدل پایدار (sustainable)برای آدمهای مریخی اینجوریه:
بجای فیزیک محیط، فیزیک انسان باید عوض بشه تا بتونه با اون محیطها تطبیق پیدا کنه. مثلا باید پوست و ریه و چشم و اینهاش را عوض کنه. مثلا تو مغزش و خون بدنش تراشه جاسازی بشه که خود ترمیمی کنه، یا سیگنال بفرسته و بشه از سرماخوردگیش زودتر جلوگیری کرد. یا مثلا برای پوست و گوشت و ماهیچه و کلا ارگانهای بدن از تکنولوژیهای جدید شیمی و پلیمری استفاده بشه که پوست و گوشت و خون بدن مقاوم، با توانایی زیستی در آب و هوای ماه یا مریخ و اشعه های اونجا باشه.
مشکل اینجاست که همچین تمدنی در ماه یا مریخ قوز بالاقوز میشه! چون انسان کرم اجتماعی بودن و ارتباطات داره و اینکه انسان ذاتا نژادپرسته، انسانهای مریخی یک نژاد دیگه میشن، احتمالا نژاد سفیدتر. حالا انسان زمینی با تمدنی که به شرایط سخت جوی سازگاره و از نظر قدرت محاسبات، عملا مغزش تراشه کامپیوتره. چجوری بالاسرش کنار میاد؟ زمینیها مصرفگرا و متقلب، مریخیها سختکوش و بهینه. اگر علایقشون با هم مغایرت پیدا کنه یا مسئله بقا بیاد وسط..... مریخیها اتمسفر زمین را نابود کنن زمینیها تموم میشن!
بهتره اصلا به تولید مریخیها فکر نکنیم....خطرناکه....
ولی همین داستان نابودی روی زمین هم اتفاق میافته....سیاهها، زردپوستها، آسیاییها، اروپاییها، زنها، مردها، پولدارا، فقیرا، مسلمونا، یهودیها، هندوها، مسیحیا......
انسانها در حین اینکه حرف از گسترش(بخونید جهانی سازی، زندگی در ماه، و،و،و) میزنند و تولیدمثل میکنند..... نهایتا میل به نابودی دارن.
انسانها ویروس هستند.
ماشین را پارک میکنم، حدودا ۷ ساعت دیگه دوباره باید برم سرکار. دستم را میکنم تو جیبم که کلید دربیارم.