میم الف میم
میم الف میم
خواندن ۳ دقیقه·۱۰ ماه پیش

خاک تو سرت قبلا درست بهتر بود!!!

همینطوری
همینطوری

داشتم عین بچه آدمیزاد درسم رو میخوندم تو مدرسه و تیزهوشانی به حساب میومدم با رفتارهای عجیب و خل مشنگانه تا اینکه یهو همه چی با ورود یه ویروس مزخرف که کاش نمیومد مدارس تعطیل شده بود و ما هم مثل تک تک دانش آموزان میهنم از خوشحالی قر تو کمرمون فراوون بود.چرا که فکر کردیم یه چند روزی تعطیلیم و از این فرصت برای خوشی و بازی استفاده کنیم.

بعد از چند روز فهمیدم این ویروس رفتنی نیس و جا خوش کرده و داره به کشتار هایش به سبک هیتلر خدا بیامرز ادامه میده و کم کم روی بد درس خوندن تو اون اوضاع گیری ببخشید اوضاع بد ادامه پیدا کرد و پسرفت های من شروع شد از حاضری زدن ها و خوابیدن های بعدش گرفته تا آنلاین شدن با گوشی و دور دور با سی جی در سن اندرس(روزهای خوش سن اندرس) خلاصه سال هشتم تموم شد و نهم هم سپری شد و بالاخره با این دید که همه اینوری میرن ما هم اینوری میریم و به لطف پدر ایرانی به سوی تجربی راهی شدم و کرونا هم کم کم دید اوضاع داره نابسامان میشه همون روز ها با کلمه بای بای از ایران رفت.

دوباره با دوستا تو مدرسه بودیم و کم کم بقیه به خودشون اومدن و با گفتن به آقای دکتر فلانی و بهمان بهم انگیزه میدادن تا کنکوری روزی ۶ ساعت رو حداقل در دهم بخونن و میخوندن انصافا ولی یه عده دو سه نفری که منم در اون گروه بودم تو باغ کنکور نبودیم و بعضی معلم ها میومدن و به ما یادآوری میکردن که باید بهتر درس بخونین و شما ها آینده شهر هستین و کشور به شما نیاز داره و از این جور چرت و پرت ها که به دانش آموزان مملکتم گفته میشه.

دهم تموم شد و معدلم ۱۷ و۶۶ شد فکر کنم از ۱۴ نفری که تو کلاس بودیم رتبه ۱۱ رو کسب کردم و ایشالله میگفتم سال بعد رتبه سه چهار میشم تا بریم برای کسب سهمیه لیگ قهرمانان! منو دوستم که اونم اوضاعش مثل من بود تصمیم و تعهدی برای کسب نمراتی درخشان و پیش به سوی آینده ای روشن!

ولی اوضاع اونطوری که باید پیش میرفت نمیرفت و نمراتم تغییر نکرده بود و اون گروه سه نفری که با همدیگر در دروس مدارس خرابکاری میکردیم پا برجا و همدل و همراه هم پیش به سوی آینده گام برمیداشتیم.و البته معلم هاهم از جمله معلم فیزیک میگفت:آقای میم شما باید درست رو بهتر بخوانی تا کنکور خوبی بدی منم با نگاهی به سمت افق های دورادور کلمه اسرار امیز باشه رو خدمتشون تقدیم میکردم.هی از اون دعوت به درس خواندن و از من باشه های الکی شنیدن.(پایان یازدهم)

سال دوازدهم شروع شده و داره کم کم به سمت زمان کنکور نزدیک تر میشویم و تیک تاک های ساعت داشت شدید تر و سریع تر رو به جلو حرکت میکنه و من تو این اوضاع کم کم باید با خودم کنار بیام ولی هنوز با خودم درگیری دارم!!!


قطعا این نوشته نوشته ای پر از ایراده

امیدوارم خوشتون اومده باشه:)


اگر بد بود به بزرگی خودت ببخش


درس خواندنکروناداستانکداستان کوتاه
پسری با افکاری عجیب و در تلاش برای بهتر بودن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید