ویرگول
ورودثبت نام
مینا بختیاری
مینا بختیاری
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

فردریک بارتلت و ساختارهای شناخت


.

روش‌های مفهوم سازی مکان در تاثیر متقابل ما و مکان‌ها بر یکدیگر، نقش مهمی را ایفا می‌کنند. این روش های مفهوم‌سازی، «ساختارهای شناخت» نامیده می‌شود. ساختارهای شناخت، مدیریت محیط را برای آدمیان آسان می‌سازند که البته  مفهومی نوین نیست و شناخته شده ترین سرآغاز آن کتابی به قلم فردریک بارتلت به نام «به خاطر آوردن» است که در سال ۱۹۳۲ منتشر شده. بارتلت، روان‌شناس بریتانیایی، در ابتدا مقوله مورد علاقه‌اش، ادراک، را مطابق شیوه مرسوم زمانه اش، به طور مثال از طریق بررسی واکنش‌ها به خطاهای دید، دنبال می‌کرد.اما سرانجام دریافت که بررسی فرآیند ادراک طبیعی، مستقیما به تحقیق در مورد فرآیندهای ذهنی مرتبط، و نیز به ویژه به مطالعه تصویرسازی ذهنی و به یادآوری، منجر می‌گردد.

بارتلت به منظور انجام این تحقیقات، از بازی «یک کلاغ چهل کلاغ» (معادل انگلیسی آن: پیغام را رد کن) الهام گرفت. او در ابتدا یک ترسیم را نشان یک آزمودنی می‌داد، و از او می‌خواست تا با اتکا به حافظه خود آن را بازآفرینی کند. سپس آن نسخه بازآفرینی شده را در اختیار فرد بعدی قرار می‌داد و به همین ترتیب، حدود ده نفر یا بیشتر، به ترسیم می‌پرداختند. توالی حاضر را می‌توانید در تصویر زیر ببینید، تصویری که در ابتدا، بارتلت به اولین نفر نشان می‌داد، با خط قرمز مشخص شده و به ترتیب از چپ به راست، تصاویر بعدی، بازآفرینی شده توسط شرکت کنندگان بعدی است.

او در توضیح این توالی می‌گوید: گاهی متریال دیداری، به نظر یک جمع، دارای ویژگی های خاص ناآشناست. هر زمان که متریال دیداری، ارائه شده، نشان دهنده شیئی متداول، اما با ویژگی فوق الذکر باشد، این ویژگی‌ها همواره در جهت عادی شدن، تغییر شکل می‌یابند و به شکل تصویری «آشنا» در می‌آید. در واقع تمام آدمیان، بازنمایی‌هایی درونی دارند که برای بازسازی تصاویر، از آنها به عنوان مرجع استفاده می‌کنند. طرحواره‌ها به ما کمک می‌کنند تا یکی از توانایی‌های منحصر به فرد بشر را توضیح دهیم و آن، قابلیت کشف راه‌های فرار از پیش آمدهای قریب‌الوقوع است، که بارتلت آنرا مطرح کرد. بارتلت ضمن اشاره به این مطلب، مطرح می‌کند که اگر چنین توانایی در انسان نبود، از کجا می‌دانست باید در چهارراه پشت چراغ قرمز چه کند، یا پس از ورود به سرسرای هتل به کجا رود. اگر ما صرفا مجبور بودیم بر اساس محرک های سریع ایجاد شده عمل کنیم، یا اگر تنها فرآیندهای قابل اجرا، واکنش‌های شرطی ساده بودند، چگونه این توانایی‌ها در بشر قابل توضیح بود؟

به سخن دیگر، آنچه من و شما از جهان می‌بینیم، «تدوین‌های هوشمند» یا برداشت‌هایی از جهان پیرامون هستند، مسلما ما نه مجموعه‌ای از اشکال چهارگوش صورتی رنگ با اندازه یکسان قرار گرفته روی هم، که یک «دیوار آجری» را می‌بینیم. همانطور که نه تصویری از خطوط در عکس زیر، بلکه چهره غریبی از یک مرد را ملاحظه می‌کنیم.

مینا بختیاری

از کتاب روان‌شناسی مکان

نوشته دیوید کانتر

ترجمه مریم امیری خواه

نشر فضا، ۱۳۹۲

روان شناسیروانشناسیروانشناسی محیطمعماریروانشناسی معماری
کارشناس ارشد معماری‌ام و شغلم معماری‌ست، همزمان دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی نیز هستم (به دلیل علاقه شخصی)، اینجا تصمیم دارم بیشتر از "روانشناسی محیطی" که بین رشته‌های روانشناسی و معماری‌ست بنویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید