ویرگول
ورودثبت نام
ذهن من
ذهن من
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

حرف هایی که خاک می شود

حرف های زیادی وجود دارد، کلمات بسیار است.

جمله ها در رفت و آمد.

کتاب ها سخن در ذهن می آید و می رود. اما گفتن سخت است؛ نوشتن دشوارتر.

بیان و قلم از روایت آنچه که می اندیشم درمانده.

چگونه است خانه ذهن که همه چیز در آن هست و هیچ در آن نیست.

اتاقی کوچکی است اما به پهنای هستی وسعت آن.

حرف ها برای گفتن دارد.

داستان های برای نوشتن.

اما ساکت ...

سکوتی که در آن فریادها نهفته.

به راستی که تاریک خانه آدمی خالقی است باشکوه اما ترسو.

ذهن من بشکن این حصاری را که به دور خود کشیده ای.

نترس از راه رفتن. تا زمین خوردنی نباشد این پا دویدن نمی آموزد.

پس برخیز و بخروش به این ترسِ از حرکت کردن که بی حرکتی باعث نابودی توست.

همچنان که آب را رکود باعث گندیدن است. مرگ نیز نتیجه بی حرکتی توست.


ذهنترستفکرروایتکوتاهی
دغدغه ها و افکار یه دهه هفتادی جا مونده از قطار زندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید