مینو
مینو
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

حالم رو نمیفهمم


توی ذهنم هزارتا برنامه ردیف میکنم.

کلی کارای دلخواه و البته خیلی کوچیک و سهل‌الوصول، مثل زنگ زدن به یه دوست.
پر از انرژی، پر از انگیزه، پر از شور زندگی ... و وقتی آماده میشم برای اقدام، برای اولین قدم،

ناگهان تمام انرژی حیاتی از وجودم محو میشه. همه چیز رنگش رو از دست میده، هیچ شور و نشاط و انگیزه‌ای وجود نداره، انگار که از اول هم نبوده.
من میخواستم چیکار کنم؟
چرا می‌خواستم این کار رو بکنم؟
اصلا متنفرم از این کار.
دلم نمی‌خواد.
حالا، فقط میترسم، پر از اضطراب میشم.
نمی‌فهمم کدوم حس درست بوده؟
چطور در کسری از ثانیه، همه چیز به نحوی فرو میریزه که انگار از اول نبوده؟

شایدم فقط به خاطر یک فکر بی‌ربط همه چیز به‌هم ریخته.


حالا فکر میکنم انسان چقددددددررررررر ضعیفه.








بیستم مهر ماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۹

حالحسخوشحالیاضطرابترس
من ترک عشق شاهد و ساغر نمی‌کنم ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید