جمالزده متولد ۱۳۰۹ ه.ق در اصفهان و متوفای هفدهم آبان سال ۱۳۷۶ ه.ش است. او در دوران فعالیت خود داستان ها و مجموعه ی داستان هایی از جمله "یکی بود یکی نبود" ، "قلتشن دیوان"، "تلخ و شیرین" ، "آسمان و ریسمان" و ... را نگاشت. میزان تاثیر این آثار به اندازه ای است که او را پدر داستان نویسی مدرن خوانده اند. علی رغم این که در سالیان اخیر میراث گرانسنگ او نادیده گرفته شده است، اما باید متذکر شد که اگر امروز می توانید متنی را به روانی بخوانید یا بنویسید باید به روان او درود بفرستید.
جمالزاده در روزگاری که همه از تلاقی سنت و مدرنیته یا شرق و غرب و امتناع اتحاد این دو می گفتند و هنوز هم می گویند. دست به ابتکار مهمی زد او در ساختار داستان های خود، مولفه هایی از این دو را به هم آمیخت.
اسلوب داستان نویسی و نثر جمالزاده به نوعی پیاده سازی شیوه ی روایی "کلیله و دمنه" و کتب تعلمی ادبیات کهن فارسی است. داستان های او سرشار از امثال و حکم، گزیده ابیات و اطناب و تشبیهاتی است که به رنگارنگی و شیوایی داستان کمک شایانی کرده است.
به عنوان مشتی از خروار به دو جمله ی زیر که یکی در توصیف تفکر است و دیگری درباره ی طلوع خورشید دقت کنید:
" از پس آن عینک دودی کذایی نگاه نافذ خود را به گور دبیر آفاق می دوخت و از بطون توبره ی مارگیران معرکه گیر که مار و افعی از کیسه برون می ریزند ابیات آبدار بیرون می انداخت"۲۶/آسمان و ریسمان
"و چون صبح جهان افروز مشاطه وار کِله ظلمانی را از پیش برداشت جمال روز را بر اهل عالم جلوه کرد"۱۰۰/کلیله و دمنه
ویزگی های یادشده، داستان های جمال زاده را با گذشته ی ادبیات ایران پیوند می دهد اما آنچه قامت آثارش را سزاوار خلعت "نوین" می گرداند شخصیت پردازی اوست. او برخلاف حکایات ادبیات کهن فارسی که همواره مضامین یکسانی را گوناگون روایت می کردند. احوال مردم جامعه ی ایران را موضوع شخصیت پردازی خود قرار می دهد. شخصیت هایی که حتی هم اکنون هم برای خواننده ی ایرانی آشنا هستند.
به عنوان مثال قلتشن دیوان داستان یک شیخ انقلابی و مردم دوست است که یکی از بوقلمون صفتان قدرت پرست آبروی او را بازیچه ی خود قرار می دهد.
یا داستان غمخواران ملت از کتاب آسمان و ریسمان که قصه ی هفت نفر است که زمینی را مفت خریده و با رانت های اداری خود به دولت چند برابر می فروشند.
داستان های جمالزاده بر خلاف اخلافش در دهه های ۴۰ و ۵۰ بی حد و اندازه سیاه نیستند. اما این گونه نیست که خالی از تلخی های روزگار باشند، جمالزاده با شیرینی قلم طناز و شیوایش از تلخی مضامینش می کاهد و آن را برای خواننده دلپذیر می سازد. جمالزاده تیغ نقد خود را به روی همه ی اقشار جامعه ی ایرانی می کشد برای او توده ها و روشنفکران و مسئولان و ... تفاوتی نمی کند. نقد هایی که برای امروز هم بسیار آموزنده است.
به عنوان مثال جمالزاده در یکی از داستان هایش از جوان ساده دل و دردمندی می گوید که به خاطر نثر تند و کوبنده اش در هر روزنامه ای هواخواه دارد اما پس از واقعه ای می فهمد عیب بزرگش این است که کم مطالعه است و سخنانش به چه اندازه فاقد غناست که بی گمان این داستات در نقد روشنفکران آن دوران است.(و چه بسا این دوران)
یا در یکی دیگر از داستان هایش از مسئولان فرهنگ کشور می گوید که بر سر مزار شاعر شهیری، با عبارات فضل فروشانه مدح و ثنای شاعر را می گویند در حالی که یک خط از او چیزی نخوانده اند.
نکته ی جالب این که جمالزاده اکثر عمر خود را در ژنو گذرانده است و ارتباطش با ایران تنها از طریق نامه ها و سفر های کوتاه مدت و روزنامه ها بوده است اما داستان هایش نشان می دهد که تا چه حد زیادی به فضتی ایران آشنا بوده است.
از نظر من جمالزاده به واسطه ی داستان های روان و کوتاه خود می تواند چراغ راه نویسندگانی شود که دوست دارند داستان هایی همه پسند در نقد جامعه ی خود بنویسند.