هنوز باورم نمیشه ، نمیتونم از وسط اتاق تکون بخورم یا حتی لباس بپوشم هنوز صورت خونی شو دارم میبینم نمیفهمم چه اتفاقی افتاده چجوری هاردی تو این وضعیتِ تمام اتفاقاتی که از دیشب یادمه اینکه من و هاردی یه رابطه هیجانی داشتیم و تو بغل هم خوابیدیم ولی الان از بوی منزجر کننده خون از خواب بیدار شدم و هاردی عزیزمُ با بدن پاره پاره میبینم دستام ، تمام دستام خونی من دارم دیونه میشم نمیدونم واقعا چیکار کنم هنوز شوکه ام حتی صدام ، صدامم در نمیاد نمیتونم بگم هاردی پاشو فقط یکبار دیگه بگو لیا و من دوباره صداکن خودم پایین تختمون روی دوتا زانو پرت میکنم دستای خونی مو جلوی صورتم میگیرم و بالاخره این بغض لعنتی شکسته میشه جیغ میزنم مثل روانی ها جیغ میزنم و هاردی تکون میدم
هاااااااااردی پاشو عزیزممممممم پاشو تو چرا اینجوری شدی
صدای در خونه میاد حتی قدرت بلند شدن ندارم فقط با گریه جیغ میزنم و هاردی صدا میکنم
صدای شکستن در میاد میترسم از جام بلند میشم من هنوز لختم من من باید لباس بپوشم میشنوم پدر